پرش به محتوا

ادبیات و تاثیر آن روی صلح و جنگ؛ گفتگو با حمیرا قادری، نویسند

کمتر کتاب داستاني يا اثر هنري مي‌توان سراغ داشت که دور از تجلي جنگ صلح يا همان نفرت عشق باشد. از رمان جنگ و صلح تولستوي گرفته تا  نقاشي موناليزا و اين شعر مولانا ” جــنگ‌هـاي خلق، بهر خوبي است، بــرگ بي‌بــرگي، نشان طوبي است” همه به نوعي اين تقابل جنگ و صلح را حفظ  کرده‌اند، سوال اين است که چه رابطه مي‌تواند ميان جنگ و صلح و ادبيات وجود داشته باشد و اين رابطه چه تأثيري روي مخاطب مي‌گذارد؟

در همين مورد ماهنامه تخصص گپ و گفتي با حميرا قادري داستان‌نويس چیره‌دست کشور داشته است. در متن زير خواننده باشيد!

تخصص: بگذاريد که گفتگو  امروز مان را با طرح اين پرسش آغاز کنم، آيا ميان جنگ و صلح و ادبيات ميتواند رابطهي وجود داشته باشد؟

قادري: ممنون از اينکه گذاشتيد از طريق شما حرف بزنم. در ادبيات دنيا يک ژانر در قسمت داستان نويسي وجود دارد. البته من وقتي از ادبيات صحبت مي‌کنم منظورم داستان نويسي است. بخشي بزرگي از ادبيات دنيا روي اين موضوع(جنگ) چرخيده. البته هدف اين نيست که به وسيله نوشتن از جنگ، نفرت از جنگ را بوجود آوريم. به خاطري که همه‌ي نويسنده‌ها معتقدند که جنگ، نفرت را همراي خود دارد. وقتي ما از جنگ در ادبيات صحبت مي‌کنيم، هدف ما رسيدن  به صلح است. يقيناً که بين هر واژه اجتماعي سياسي، و بحث‌هاي هنري ربطي است. جنگ و صلح هم از آن واژه‌هاي سياسي هستند که به نوعي در دنيايي ادبيات با آن زياد روبرو مي‌شويم و کتاب‌هاي فراواني هم در اين مورد نوشته شده است. اتفاقاً من آخرين کتابي که در مورد جنگ اين روزها دوباره خواندم. کتاب جنگ، “چهره زنانه ندارد” بوده است.

تخصص: ادبيات چطور ميتواند که به کاهش خشونت و رسيدن به صلح، جامعه را ياري رساند؟

قادري: داشتم به “همينگ‌‍‌وي” فکر مي‌کردم. نوسينده‌اي که در جبهات جنگ به صورت غير مستقيم حضور داشت. راننده آمبولانس بود. حدود 200 ترکش خورد و ريزه در بدنش ماند و بعدها در شفاخانه ماند تا بهبود يافت. بعد از اينکه از آنجا بيرون آمد. کتاب “وداع  با اسلحه” را نوشت. از همان تجربه زيسته خود، کتاب “زنگ‌ها براي که به صدا در مي‌آيند” و ده‌ها و صدها عنوان کتاب ديگر که به خاطر جنگ نوشته شده. مسلماً در نوشتن از جنگ خيلي از خبرنگاران، تا نويسنده‌ها دست پيش دارند. آنچه که فضاي داستان نويسي را از فضايي گزارش‌نويسي و تاريخ متفاوت مي‌کند، اين است که ما معمولاً در داستان‌ها تلاش مي‌کينم تا انسان بر آمده از جنگ را توضيح بدهيم. شايد در اين آثار ادبي – هنري خود، نام ژنرالي را بگيريم به خاطريکه ما نياز به شخصيت‌پردازي داريم. و شخصيت‌ها بايد نام داشته باشند. شايد نام کوچه‌‌اي در يک کتابي مطرح باشد. آن هم به دليل همان صحنه‌پردازي است. اما اساس در ادبيات اين است که بتوانيم روي احساسات انسان‌هاي که از دل جنگ برآمدند دست بگذاريم و اين طور احساسات را جاويدانه کنيم. براي همين است که شما وقتي با کتابي که موضوع‌اش جنگ است روبرو مي‌شويد، معمولاً کتاب بيشتر از اينکه نام‌هايش تأثيرگذار باشد، فضاي آن کتاب تأثيرگذار است. مثلاً کتابي که همين حالا به ذهنم آمد. کتاب “دن آرام” عشقي که در آن کتاب، اتفاق مي‌‎افتد و آدم‌هاي که از دست مي‌روند. در اين کتاب آدم‌هاي زيادي دارد که در طول خواندن کتاب آنان را از دست مي‌دهيم. حتي عشقي که در آن کتاب از دست مي‌رود. آن هم به دليل جنگ و کتاب‌هاي ديگري که ما در مورد جنگ خوانديم. اينها باعث مي‌شوند که ما نگاه ما به جنگ، نگاه پر از بيزاري باشد.

تخصص: از نظر شما بيان تجربههاي جنگ در ادبيات چقدر ميتواند باعث بيزاري از جنگ نزد مخاطب شود؟

قادري: خوب، دو وجه بزرگ انسان‌هاي روي زمين که به نوعي در تقابل داستان‌ها گفته مي‌شود و باعث کشمکش داستاني مي‌شود، بحث جنگ و عشق  است. از وقتي که بشر بوده اين دو سوژه مدام فضا‌هاي جديد در داستان‌ها خلق کرده. به اين مفهوم که درسته عشق تکراري است، ولي نويسنده‌هاي بزرگ بارهاي بارها، پنجره‌هاي جديدي روي اين سوژه گشودند و قصه‌هاي جديدي از دلش ساختند. دقيقاً جنگ، همين است. موضوع يکي است، اما پنجره‌ي که به آن پرداخته مي‌شود، متفاوت است. يعني به تعداد هر پنجره يک قصه موجود است و اين سوژه آنقدر بزرگ است و تا هر وقت که نويسنده‌اي بخواهد به همين شيوه بنويسد، مي‌تواند اين پنجره‌ها را براي خودش خلق کند.

گاهي وقت‌ها فضا طوري شده که جنگ و عشق با هم در يک کتاب گنجانيده شده و به خاطر اينکه نويسنده بتواند يکي از اين‌ها، عشق و يا جنگ را بيشتر پرورش دهد، ما معمولاً عشق را از دست مي‌دهيم. خيلي کم‌اند، کتاب‌هاي که بالاخره فضا کمي سازتر مي‌شود. داشتم به کتاب “برباد رفته” فکر مي‌کردم که چطور جنگ مي‌آيد و همه چيز را مي‌ربايد. وقتي من در مورد عشق صحبت مي‌کنم اين عشق مي‌تواند بين دو خواهر، بين فرزند و مادر باشد. چقدر جنگ فرزندان را از مادران‌شان گرفته و اين عشق چقدر ناکام مانده است. در يکي از کتاب‌ها صحنه‌ي آوردن خبر مرگ سرباز، به مادرش را مي‌خواندم. فقط يک کلاه از وي باقي مانده بود. البته خدا مي‌داند که آن کلاه هم به سرباز متعلق بود يا خير؟ اين مادر فرار مي‌کرد به گوشه‌ي آشپز‌خانه به گوشه‌ي اتاق به جاي که با اين کلاه رو برو نشود. چون اگر اين کلاه را مي‌ديد، يعني که ديگر فرزندش موجود نيست. وقتي صحبت از عشق مي شود، ما انواع عشق را از دست مي‌دهيم. هدف ادبيات اين است که با نشان داده اين چنين صحنه‌هاي دنيا را جاي براي بهتر زيستن بسازد.

تخصص: آيا تأثيرگذاري ادبيات با توجه به جوامع مختلف متفاوت است؟

قادري: اگر به گونه‌‌ي غير مستقيم در مورد افغانستان مي‌پرسيد، بايد بگويم که در جامعه که مخاطب پي‌دي‌اف کتاب را از نويسنده‌اش مي‌خواهد و حاضر نيست که تا کتاب فروشي بروند، جامعه‌ي که نرخ سواد آن پايين است و جوانان پول‌شان را به جاي خريدن کتاب، روي نوشيدني‌هاي انرژي‌زا به مصرف مي‌رسانند، نه تنها نرخ تأثيرگذاري ادبيات داخلي در آن کشور پايين است، بلکه ادبيات درجه يک دنيا هم نمي‌تواند روي آن جامعه تأثير داشته باشد. پس عملاً  تأثيرگذاري ادبيات بستگي به نرخ سواد و کنش فرهنگي جامعه دارد. شايد ما تا زماني که نرخ سواد در کشور بالا رود بتوانيم از فضاي تصوير استفاده کنيم. در افغانستان مردم خيلي سفت و سخت به ايديولژي‌هاي خود‌شان چسپيده‌اند و چيزي فراتر از نظر خود‌شان را قبول نمي‌کنند. خيلي واکنشي و محکم‌اند. به همين خاطر افراطيت در اين جا زود پا مي‌گيرد و سريع رشد مي‌کند. خيلي کم مردم خريداري اين فضا‌هاي متفاوت‌اند. موضوع زنان را در نظر بگيريد.‌ 20 سال است که تلاش براي بهتر زيستن زنان صورت مي‌گيرد. اين موضوع هيچ ربطي هم به طالبان ندارد. واقعاً فکر مي‌کنيد، مردم هرات همه از نعمت سواد مستفيد هستند. و فرهنگ‌هاي سنتي بر نگاه‌هاي روشنفکري غالب نيست؟ مي‌خواهم اين را بگويم که اين کمي سخت است که چيزي را بخواهيم تغيير بدهيم. به ويژه وقتي مسيرش هنر باشد.

تخصص: چه راههاي بديل براي غير از مطالعه وجود دارد تا بتوانيم تأثيرگذاري ادبيات را بيشتر بسازيم؟

قادري: راه‌هاي متفاوت وجود دارد. مثل تياتر و موسيقي و فيلم. صحبت در مورد اين راه‌ها، تخصص بيشتري مي‌طلبد، اما در کشور سنتي مانند افغانستان، اگر گروه‌هاي داشته باشيم که شفاهي کار کنند، ادبيات تأثيرگذاري بيشتري خواهد داشت. مانند ملا که قصه‌هاي قرآني را با برداشت‌هاي خود‌شان پشت تريبون قصه مي‌کنند و اکثر مردم قديمي قصه‌ها را از زبان ملا‌ها بلد اند. ملا قصه‌ گوهاي بودند که به صورت شفاهي کار مي‌کردند. در افغانستان هم ممکن است که از طريق همين قصه‌هاي شفاهي ادبيات تأثير خود را در جامعه داشته باشد. هنرمند نبايد خود را با مردم جامعه خيلي همراه کند، بلکه بايد مردم را بايد با خود همراه کنيد. بايد روي سواد اجتماعي مردم کار کرد، کاري در دو دهه گذشته انجام نشده است.

تخصص: آيا ادبيات در افغانستان طي دو دهه گذشته رسالتاش را در ايجاد يک گفتمان سازنده از موضع صلح و جنگ در افغانستان به شکل بايد آن انجام داده؟

قادري: ايجاد رسالت بوسيله افراد نمي‌شود، بلکه بوسيله جريان‌هاي انتقال مي‌يابد و در افغانستان ادبيات خيلي پراکنده است. ما در افغانستان فرهنگيان بي‌نهايت سياست زده‌اي داريم که از همين سياست نان مي‌خورند و به آن  رسالت اجتماعي که به عهده‌ي‌‌شان است اصلاً نمي‌پردازند. يک شاعر خوب و برحال يک روز در وصف استاد عطا مي‌نويسد، يک روز در و صف رباني و بيشتر مداح است براي سياست‌مداران. همين اختلافات درون سياست دامن‌گير دنياي ادبيات نيز شده است. به همين خاطر وقتي جرياني نيست و گروه‌ها منسجم نيست انتظاري از ايجاد گفتمان نبايد داشت.

تخصص: چه کاري بايد صورت بگيرد؟

قادري: بايد ادبيات شغل اول نويسنده و شاعر باشد. يعني اينکه شاعر و نويسنده تحت حمايت حکومت باشد، اما آزاد. در تمام دنيا اين اتفاق افتاده و جاهاي هم که اين اتفاق نيفتاده، ادبيات و هنر به درآمد نشسته است. حکومت بايد هنر و ادبيات را حمايت کند. اتفاقي که در افغانستان نه تنها در دو دهه گذشته که بلکه در صد سال گذشته نيفتاده است.  اگر حکومت مي‌توانست که بودجه براي هنرمندان واقعي جامعه داشته باشد، باعث مي‌شد که ادبيات تبديل به شغل اول نويسنده شود و ديگر دغدغه نان نداشته باشد.

تخصص: اگر موضوعي مانده باشد که روي آن بحث نکرده باشيم ميشود که بيان کنيد؟

قادري: در دنياي ديگر، ادبيات خواننده دارد. کتاب شما به فروش مي‌رسد. در افغانستان حکومت حمايت نمي‌کنند، نسل کتاب‌خوان نيز نويسنده خود را حمايت نمي‌کند. يادم است که رقص در مسجد هنوز رونمايي نشده بود. روزانه ده‌ها و حتي صدها پيام دريافت مي‌کردم که “پي دي اف” کتاب خود را روان کن، بدون اينکه درک کنند. اين “پي دي اف” مال من نيست، بلکه فروخته شده. بين مردم نيز حمايت از نويسنده‌گان فرهنگ‌سازي نشده است، اما گه‌گاهي روزنه‌هاي اميد هم است.

ترتیب‌دهنده: فریبا اکبری

به اشتراک بگذارید