پرش به محتوا

چیستی سواد

شبنم قادری
امروزه از بزرگ‌مسأله‌هایی که کشورهای رو به توسعه را با چالش‌ها‌ی پیچیده و متنوعِ اجتماعی رو‌به‌رو کرده‌است، نبودِ تعریفِ جامع و کامل از واژه‌ی بی‌سوادی و یا هم کم‌سوادی اجتماعی است. اگر چه همین کم‌سوادی و بی‌سوادی اجتماعی است که اراده‌ی تصمیم‌گیری را از طبقه‌ی آموزش‌دیده در اجتماع گرفته و می‌گیرد و نیز نبود آگاهی، برابری و عدالت اجتماعی از پیامد‌های بی‌سوادی است؛ با این حال بایسته است تا در ارتباط به این مسأله، تعمقی کرد و چون و چراها را پیش کشید.

شاید هم نیاز به جنبشی است تا این بحران را دگرگون کند، اما چگونه جنبشی؟
قبل از این ‌که در ارتباط به این جنبش بگویم، بایسته است تا تعاریفی که از این واژه شده را بررسی ‌کنیم.

عده‌ای سواد را تنها به خوانش و نوشتار توصیف می‌کنند، اما در این‌ جا مفهوم واژه‌ی سواد تنها تاکید بر نوشتار و خوانش نیست یا بهتر است بگوییم مفهومِ برگرفته‌ی ما از سواد در این ا‌ست که از محتوای ریشه‌شناختی آن پیش‌تر برویم، سواد را گونه‌ی پنداشت که در خوانشِ واژه و جست‌جوی آن بود که سواد مبدل به گونه‌ی مفهوم‌داری ‌شود تا جایی که کنشِ را به وجود ‌آورد که این کنش واژه‌‌ی توانا شدن یا نشدن مردم را به بار ‌آورد.

اگر تنها واژه‌ی سواد را مختص به نوشتن و خوانش بدانیم پس دلیل ‌این‌ عدم توانایی، رمز‌گشایی از واقعیتِ اجتماعی و اقتصادی در چیست؟
از طرفی، عدم توانایی تحلیل مسایل جامعه و عدم تغییر آوردن در جامعه از چه رو است؟
در حقیقت در کشور‌های رو به توسعه؛ ما با چنان نظام سوادآموزی روبه‌رو هستیم که دو واژه‌ی آگاهی و شناخت در تضاد قرار دارند.
بلی، با رویکردی روبه‌رو هستیم که بهتر است آن‌ را غرق‌محوری بنامیم.
رویکرد سواد در کشور‌های رو به انکشاف چنان است که قدرت نقد را می‌کاهد.

همین ‌جاست که فرهنگِ سکوت هم جان می‌گیرد. سکوتی اراده‌سوز، در کشور‌های رو به انکشاف چنان نظامی پابرجاست که دانش‌آموزان با جمله‌ی همینِ که است همین می‌ماند را پذیرفته، و غرق در چیستی واقعیت می‌شوند؛ به دلیل این ‌که آموزگاران به عنوان‌ کارسازان/فاعلین و آموزش گیرنده‌گان به عنوان؛ کارپذیران/مفعولین کار را به پیش گرفته‌اند، آموزگار می‌گوید این درست است و این درست نیست، تمام!
در مقابل دانش‌آموز نیز چون مفعول قرار گرفته، می‌گوید: بلی.
در حالی ‌که واقعیت درست بودن و نبودن برای دانش‌آموز تا کنون بی‌مفهوم مانده‌است، بنابراین چگونه بین درست و نادرست بودن تفکیک باید قائل شد؟

اولی سکوت را ترجیح می‌دهد، دومی می‌پذیرد و روز‌به‌روز اراده‌اش را می‌خشکاند، سنگواره‌های که از گذشته‌ مانده بر او تحمیل می‌شود و ناگزیر او می‌پذیرد و همین ‌گونه پرورش می‌یابد.

در این‌جاست که اگر نابرابری و بی‌عدالتی در جامعه به پیش می‌آید، سکوت پابرجاست؛ چون همین‌گونه دانش‌آموزان تربیت شده‌اند تا نقد کردن را به فراموشی بسپارند.

با ‌این حال؛ برای پایان ‌دادن به بحرانِ بی‌سوادی نیاز است تا سوادآموزی به معنای واقعی آن حکم‌ فرما شود.
سواد باید نقشِ از تاریخ به تاریخ‌مان، فهمیِ در فهمِ‌مان، کارکردی در کارکردِ‌مان ‌را بازگو کند. بنابرین؛ نیاز است تا آموزشی باشد، تا سوادآموزان به اثرِ آن جوامعه خود را تحلیل کنند. رویکردی برقرار گردد تا دموکراتیکانه بوده و هدفِ این آموزش برقرارشدنِ برابری و عدالتِ اجتماعی باشد. تعلیم و تربیت باید رویکردی تغییر یابنده باشد.

به اشتراک بگذارید