پرش به محتوا

جبهه‌ی تاریخ و انقلاب

نویسنده: مرضیه امیری        

                                                                                                                                                                                                                                                                      تاریخ همانا روح انسانی است و این که کلید فهم تاریخی تحول بشر است نه شرایط مادی آن یا تاریخ فعالیتی است که انواع فعالیت‌های دیگر را در بر گرفته و بر آن‌ها مسلط است.

از اخلاق و سیاست گرفته تا هنر و نیز به عنوان شیوه‌هایی برای مرتبط ساختن گذشته با حال و حال با آینده است.

وقتی قرار باشد که یک دوره‌ی تاریخی مورد مطالعه قرار بگیرد اهمیت فوق‌العاده این تمایز روشن می‌شود. گاهی اوقات یک بحران دهه‌ها به طول می‌انجامد. این دوره‌ی استثنای به این معنی است که تناقضات ساختاری علاج‌ناپذیر خودشان را آشکار کرده‌اند‌ و علی‌رغم این، نیروهای سیاسی که برای حفظ دفاع از ساختار موجود مبارزه می‌کنند و هر گونه تلاش و تقلای مهیا می‌کنند‌. خطای رایج در تحلیل تاریخی-‌سیاسی عبارت از ناتوانی در تشخیص رابطه‌ی صحیح میان آن‌چه ارگانیک است و آن‌چه اتفاقی است می‌باشد. این خطا موجب می‌شود تا علت‌ها به‌صورت نیروهای فعال بلافصل نمایانده شوند، علت‌هایی که در حقیقت به‌صورت غیرمستقیم عمل می‌کنند یا موجب این ادعا می‌شوند که علت‌های بلافصل تنها علت‌های موثر و کارساز هستند.

مارکس می‌گوید: “تاریخ عبارت از عقلانیت است”.

جامعه هرگز از عهده‌ی کاری بر نمی‌آید مگر این ‌که شرایط لازم و کافی تحقق آن قبلا نمایان شده ‌باشد و هیچ جامعه‌ی فرو نمی‌پاشد و جایگزین دیگر نمی‌یابد پیش از آن‌ که تمام اشکال زندگی که در روابط اقتصادی آن نهفته است تکوین یافته ‌باشد.

جدا کردن یک جنبه از فعالیت بشری از دیگر جنبه‌ها غیرممکن بود، هر چه حیات فرهنگی وسیع‌تر باشد عقاید انسان به حقیقت نزدیک‌تر خواهد بود و هر کسی آن را می‌پذیرید و هر چه به تعداد افراد که فرهنگی وسیع‌تر و پرورده‌تر دارند افزوده شود. عقاید عمومی بیش‌تری به حقیقت نزدیک‌تر می‌شود و یعنی حقیقت که نارس و ناقص مانده می‌تواند تکوین یابد و به پختگی و کمال رسد و نتیجه این خواهد بود که هیچ‌ گاه حقیقت نباید در قالب جزم‌گونه و مطلق ارایه شود؛ طوری‌ که به نظر برسد از قبل پخته و کامل بوده‌است.

و این بر می‌گردد به جبهه‌ی‌ تاریخی که در انتهای خود بوجود آورده است این تاریخ است که در خود جوامع و ملل‌ها پرورش می‌دهد و در طی سال‌ها سیاست‌ها را تجربه کرده‌است. انقلاب‌‌ها منشع تاریخی دارد و در طول تاریخ انقلاب‌های گوناگونی را می‌توانیم در کتاب‌ها خوانده یا حتی تجربه‌اش کنیم‌؛ انقلاب‌های که در بسیاری از مواقع کارساز بوده است و باعث دگرگونی جامعه گردیده‌است.

انقلاب عملی جادویی توسط این یا آن رهبر نیست، انقلاب از مجموعه شرایط گوناگون و مختلف و عناصر چندگانه‌ی که با یکدیگر  ترکیب می‌شوند و در لحظه تاریخی یک بحران زمانی منتهی به راه‌ حل می‌شوند که علل اقتصادی ژرفی دارند، می‌باشد.

برای رسیدن به یک انقلاب سازنده لازم است که یک طبقه‌ی حاکم و موفق که بتواند پیش از آن‌که واقعا قدرت سیاسی را بدست آورد رهبری فکری و اخلاقی‌اش را مستقر کرده باشد. برای نایل شدن به این هدف این طبقه باید یک گروه اجتماعی هم‌گون را به عنوان هسته خود در اختیار داشته‌ باشد، البته گروهی که بتواند پشتیبانی سایر گروه‌ها را جلب کند.

قدرت بشر بیش‌تر از حد تصور است اگر انسان‌ها در جامعه وارد تعامل ‌شوند و کم‌کم از ره‌گذر این تماس‌ها یک اراده اجتماعی جمعی را پرورانند و واقعیت‌ها را درک کنند و آن‌ها را مورد داوری قرار دهند و واقعیت عینی را شکل می‌دهند واقعیتی که مانند ماده‌ی آتشفشانی در فوران حرکت می‌کند و می‌توان آن را مطابق اراده‌ی خود هدایت داد.

و این‌گونه است که انقلاب‌های بزرگ تاریخی بوجود می‌آید در حقیقت این انسان‌ها هستند که انقلاب را در تاریخ رقم می‌زنند.

پروسه‌های طبیعت و تاریخ نه‌ تنها نمودار تغییر و رشد: بلکه تکامل هستند و این تکامل در طی انقلاب‌های فکری و عملی ساخته می‌شود.

انقلاب‌های ضروری هرگز پایان نمی‌یابد؛

این‌گونه انقلاب و تغییرات مهم در جامعه با تضاد روبه‌رو می‌شود و تنها راه ‌حل چیرگی بر تضاد تنها با کنش رخ می‌دهد.

انسان‌ها در طول تاریخ با مشکلات مبارزه کردند و گاهی به پیروزی و گاهی هم با شکست رو‌به‌رو شدند و در طی سال‌ها تلاش و پشت‌کار بلاخره به خواسته‌های‌شان رسیدند و تاریخ شاهد آن بوده‌است.

وقتی صفحات تاریخ را ورق می‌زنیم با امپراطوری‌های بزرگ و نیرومند بر می‌خوریم که همه‌ی‌شان در طی یک حرکت و جنبش بوجود آمدند و طرف مقابل با ضعف خود بانی یک امپراطوری جدید شده‌است و این فلسفه‌ی هگل همانا نفی‌در‌نفی است که در طی یک انقلاب و راه‌پیمایی بزرگ و گذشتن از تضادهای درونی و بیرونی و رسیدن به عینیت جامعه بوجود آمده‌است.

در آخرین جمله می‌خواهم بگویم که انقلاب و تاریخ در وجود ما است و این بستگی دارد که ما از کدام زاویه به این موضوع نگرش داریم.

به اشتراک بگذارید