فریبا اکبری، روزنامهنگار
وسیع شدن دایره توسعه همواره در جوامعه بشری سهولت و چارهسنجی را به دنبال داشته و جلو تکنظری و تصمیمگیریهای مسلط را گرفته است. تبادل دانش و تجربه در فعالیتهای گروهی باعث شد انسان قدم به کره ماه بگذارد، مفهوم زمان و مکان تغییر دهد و جهان را به دهکده تبدیل سازد. این وارد شدن به دهکده جهانی و توسعهیافتگی برای همهی جوامع یکسان نبوده است. در بیشتر جوامعی که شناخت خودی را تکمیل و گستردگی ارتباطات میان محلی را پشت سر گذشتانده، رسیدن به توسعه و انطباق با دهکدهی جهان چندان دشوار به نظر نمیرسد. اما عکس آن، جوامع که هنوز غیر ارگانیک هستند و هنوز به شناخت خودی دست نیافتند، رسیدن به توسعه و هماهنگی با دهکده جهانی آسان نیست.
در ادبیات توسعه مفهوم ارتباطات بومی و اشتراک فعال مردم برای رسیدن به توسعه، کمتر مورد توجه قرار گرفته در حالیکه کانالهای ارتباطات بومی به دلیل ایجاد همدلی و مورد پذیرش بودن تأثیر بسزایی جهت اشتراک مردم در توسعه دارد. مراسم مذهبی، جشنهای سنتی، دورهمیها مانند شورایهای محلی، دادوستد جنس، تفریح و… میتواند برای شناسایی محیط پیرامون خودی کمک کرده و منجر به توسعه شود. اما در ادبیات توسعه به پدیده ارتباطات بومی و استفاده از دانش بومی توجه کمتری شده است.
جوامع ارگانیک و غیر ارگانیک از نظر دورکیم بیشتر از نظر تقسیم کار و تنوع از همدیگر متمایز میشوند. اجتماعی که در آن تقسیم کار پیشرفته و تنوع به وفور دیده شود، ارگانیک و اجتماعی که برعکس آن باشد، جوامع میکانیک یا غیر ارگانیک گفته میشود. این تقسیمبندی رابطه مستقیمی با ارتباطات دارد. هرقدر ارتباطات گسترده شود به همان اندازه تنوع و کثرتگرایی بیشتر بوجود آمده و توسعه را با خود به همراه دارد و اگر ارتباطات کاهش پیدا کند، فضا برای کثرتگرایی تنگ شده و جامعه از توسعه عقب میمانند. این مهم را نباید نادیده گرفت که اجتماع باید بتواند با کانالهای ارتباطی احساس خودی کند و برای رسیدن به توسعه همدلی وجود داشته باشد.
اگرچه اولین بار که توسعه برای بازسازی اروپا مطرح شد، اما بعدها این مفهوم با باری از تئوریها و الگویهای کشورهای توسعه یافته و صنعتی برای توسعه کشورهای جهان سوم (در حال توسعه) سرازیر شد.
توسعه نیز مانند بسیاری از مفاهیم دیگر علوم اجتماعی تعریفی که مورد پذیرش بیشتر پژوهشگران و دانشمندان این حوزه باشد ندارد، اما بیشتر به کشورهایی توسعه یافته گفته میشود که در آمد سرانهی بالا، امید به زندگی و دسترسی به آموزش و امکانات برای همه شهروندان برابر باشد.
کشورهای شمال یا توسعه یافته، تلاش کردند که با استفاده از الگوهای که آنها به توسعه دست یافتند، کشورهای در حال توسعه را نیز راهنمایی و یاری کنند، اما این الگوها نه تنها برای این کشورها سازگار نبود و به موفقیت نینجامید، بلکه ازدیاد فقر، بیکاری و میزان بالایی خشونت را نیز به همراه داشت. پاردایم توسعه با سوگیریهای که داشت روند توسعه در کشورهای در حال توسعه را به شکست مواجه ساخت.
یکی از الگوهایی که برای توسعه کشوهای جهان سوم مطرح شد، استفاده از رسانههای جمعی بود. “دانیل لرنر” در کتابی به نام “گذر از جامعه سنتی ” مطرح میکند که رسانهها عامل و شاخص توسعه کشوهای جهان سوم است. در حقیقت وی به تغییر نگرش فرد از طریق رسانهها معتقد بود. به گفتهی لرنر جامعهای که میخواهد به توسعه برسد، فرد باید در معرض رسانه قرار گیرد و نگرش وی تغییر کند. این فرد از سنت گذر و به سوی توسعه حرکت میکند. این نظریه لرنر بعدها توسط دانشمندانی دیگر علوم اجتماعی مانند کارل راجرز به دلیل عدم کارایی و سوگیریهای روانشناختی مورد انتقاد قرار گرفت.
سرینواس آر و ملکات ولزلی اسیتوز در کتابی تحت نام ارتباطات توسعه در جهان سوم به نقد الگویهای ارتباطات برای توسعه میپردازد. این پژوهشگران با اشاره به سو گیریهای این الگوها برای کشورهایی درحال توسعه میگویند، این رهیافتها در کشورهای در حال توسعه به دلایل مختلف از جمله عدم توجه به اشتراک مردم و ارتباطات بومی و پیروی از ساختار عمودی ارتباطات کارایی نداشته است.
به نظر نویسنده این مقاله و با توسل به نظریههای علوم اجتماعی رسانه و توسعه در جوامع در حال توسعه این رهیافتها قابل تأمل است. اول اینکه کشورهای توسعه یافته تولیدکنندهگان اصلی رسانهها و تکنالوژیاند و جوامع رو به توسعه فقط مصرف کنندهگان این وسایل میباشند. به دلیل اینکه این رسانهها با تجریه کشورهای توسعه نیافته هماهنگی ندارد، بنابراین مردم کشورهای در حال توسعه با آن حس بیگانگی کرده و امکان ایستادگی در مقابل محتویات رسانه بوجود میآید. مخالفت و ایستادگی نیز در جامعه تنش و خشونت را ببار میآورد که خود نیز یک پدیده ضد توسعه است.
دوم: الگوهای ارتباطی که در کشورهای رو به توسعه استفاده میشود به طور معمول تجربه و تاریخ کشور مورد نظر برای اعمال نظریههای ارتباطات توسعه نادیده میگیرد و بیشتر از طریق کانالهای ارتباطات جمعی نوین تزریق میشود. این الگوها سنت این کشورهای رو به توسعه به عنوان یک مانع توسعه پنداشته میشود. در حالیکه بدون توجه به گذشته، تجربه و فرهنگ یک کشور و مطالعه دقیق آن نمیتوان الگوهای توسعه را در یک جامعه پیاده کرد.
سوم: در نظریههای ارتباطات توسعه بیشتر به دانش کشورهای توسعه یافته اکتفا شده. یعنی اینکه بیشتر پیامهای رسانهای آن مفهوم و راههای رسیدن به توسعه را تداعی میکنند که برگرفته از کشورهای توسعه یافته و صنعتی است. پر واضح است در صورت عدم مدنظر گرفتن دانش این کشورها و تنها سرازیر کردن دانش کشورهای جهان سوم، پاسخی خوبی برای توسعه نخواهد داد.
چهارم اینکه پسزدن ارتباطات بومی در معادلات توسعه در کنار اینکه کمکی به توسعه یک جامعه نمیکند، تنشزا نیز است. اگر دانش و تجربه از پیش تعیین شده ارتباطات توسعه به طوری که از قداست درستی برخوردار است انعکاس داده نشود، بلکه روند تبادله طبیعی خود را بپیمایند نه تنها به کثرتگرایی در جهان کمک خواهد کرد، بلکه توسعه را نیز به دنبال خواهد داشت. اما این پدیده در رسانهها کمتر قابل دید است. نباید به دانش و ارتباطات بومی پشت پا زد. بلکه روشهای نوین ارتباطات با روشهای سنتی آن زمانی که یکجا شوند، نتایج مثبتی در پیدارد.
چهارم: مالکیت رسانهها در جامعهای به دست عده محدود افرادی است که از قدرت آب میخورد و این قدرت نیز وابستگی مهمی به ثروت دارد. این افراد محدود عموماً در شهرها زندگی میکنند یا هم ارتباط چندان با روستاها ندارند. در این صورت، بیشتر منافع و الگویهایی را برای مردم خوب توصیف میکند که منفعت خودشان مطرح باشد. این پدیده شکاف میان شهر و روستا را بیشتر کرده که باز هم به ارتباطات صدمه میزند و اگر ارتباطات صدمه ببیند روند تبادل دانش و تجربه در اجتماع کمرنگ میشود. جوامع شکل میکانکی را به خود میگیرد و حتی انزواگری را نیز به میان خواهد آورد و بالاخره به ظهور تنشها و کند شدن ماشین توسعه خواهد انجامید. مردم روستا از یک طرف به دلیل ضعف اقتصادی کمتر به وسایل ارتباطات نوین دسترسی دارند و اگر دسترسی هم داشته باشند، با محتوای پیامهای رسانهای احساس خودی ندارند، بنابراین به پیامها و الگوها هم که برای توسعه مطرح کند، توجهی نمیکنند.
کشورهای در حال توسعه ابتدا باید به شناخت خودی دست پیدا کنند. این جوامع باید با استفاده از کانالهای محلی اجتماع پیرامون خود را بشناست. از حالت میکانیکی بیرون شوند، ارتباطاتشان را گسترش دهند. براساس منافع مشترکشان تقسیم کار کرده و به جامعه ارگانیک برسند.
زمانیکه کشورهای در حال توسعه دهههای پا گذاشتن به ارتباطات نوین و اختراع وسایل ارتباطی را میپیمود. تازه ما نورستان را شناختیم. آن هم به کمک تنش نه سازش. این نشان میدهد که اشتراکگذاری تجربه و دانش در کشور ما بسیار کمرنگ بوده. این یعنی محو بودن ارتباطات حتی از نوع بین خودی آن. رد و بدل کردن کمتر دانش باعث شده که ما حتی شناخت از جامعه پیرامون خود نداشته باشیم و همدلی و پذیرش که تفاهم و صلح را بوجود میآورد در پایینترین سطح ممکن قرار داشته باشد. حالا فرض کنید که چنین جامعه به یک بارهگی وارد دهکدهی جهانی شود، آن هم بدون طرد ارتباطات سنتی و تجربه تاریخی. تصور میشود به جای اینکه از آن برای رسیدن به توسعه استفاده کند، ابتدا هیجانزده شده و بعد در مقابل آن ایستادگی میکنند.
سخن آخر اینکه پدیده جهانی شدن چه بخواهیم یا نخواهیم ما را درگیر خود کرده است. الگویهایی بسیاری نیز برای رشد کشورهایی در حال توسعه برای پیشرفت جهانی شدن مطرح شد. اما کم کم جهان فهمیده که نمیتوان با کنار زدن مطلق سنت و مراجعه به الگوهای از پیش تعیین شده و کابردی برای کشورهای اروپایی و توسعه یافته کشورهای دیگر را دگرگون کرد. بعدها بحثی به نام ارتباطات حامی توسعه مطرح شد. این الگو عکس ارتباطات توسعه، نقش فعال مردم در روند توسعه را مورد توجه قرار داده است. رهیافت استفاده از کانالهای ارتباطات بومی را نیز برای توسعه کشورهای مهم دانسته تأکید بر سهمدهی بیشتر مردم دارد.
بنابراین روش اول این است که کانالهای ارتباطات محلی برای سوق دادن اجتماع به سوی توسعه باید مورد توجه قرار گیرد و نظر به دلایل بالا همدلی و پذیرش اطلاعات در این کانالها بیشتر است. اما نباید کانالهای ارتباطات نوین را نادیده بگیریم. رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی در کنار استفاده از الگوی ارتباطات حامی توسعه در نشر و پخش پیامها سهمگیری مردم، تجربه و دانش بومی را مدنظر قرار دهد. همچنان رسانهها وظیفه دارد که با اشتراک گذاشتن این دانش زمینه شناخت محیط پیرامون و خودی را بین مردم مساعد سازد. زمینه همدلی را فراهم و جامعه را به حالت ارگانیک تبدیل کند. در این صورت است که تنشها کمتر و زمینه برای توسعه بیشتر میشود.