پرش به محتوا

تحلیل و نبشت

در دهه 1990 میلادی، جامعه مدنی از یک مفهوم نسبتاً گنگ به یک مفهوم و موضوع اصلی در علوم اجتماعی مبدل شد. چند عامل مهم در تبدیل‌شدن آن به واژه و موضوع اصلی در علوم اجتماعی نقش داشته است:

جامعه مدنی و چگونگی آن در افغانستان

از اين بيت مولانا (رح) ميشود مفاهيم بزرگي چون خودشناسي (مقدمه‌ي خداشناسي)، خداشناسي و گستره پيام و دعوت ايشان را برداشت کرد. اين بيت حکايت از غربت و دوري دارد زيرا تاريخ بشر تاريخ احساس غربت (نوستالژي) است. تمام عرفاي اسلامي تجلّيات گوناگون اين احساس جدايي از اصل را به طرزي بيان کردهاند. انسان مسافري است که به اين عالم ناسوت تبعيد شده است. در بينش عرفان اسلامي، آدمي در جريان خلقت از اصل افلاکي خويش به دور افتاده و به اسفلالسافلين هبوط کرده است و انسان زنداني چاهسار طبيعت شد. انسان امروز سرگشته و بيوطن است و وطن داشتن به تعبير عارفان مسلمان؛ يعني سکني گزيدن در قرب الهي و به عبارت ديگر انسان از ديگر جاي، ناکجا آباد به راه افتاد و در پي هبوطي غم بار بدين غريبستان تبعيد شد. در حالي که عشق را و روح را به يادگار، حضرت دوست در وجودش به وديعت نهاده بود.

روزگار وصل؛ شرح ابیات مثنوی

تبارشناسی جریان های سیاسی در افغانستان نشان می دهد که شش جریان عمده ی سیاسی در تاریخ افغانستان قابل شناسایی است. جریان هایی چون سلطنت، مشروطیت یا دموکراسی خواهی، ملی گرایی، چپ گرایی، اسلام گرایی و بنیادگرایی یا نوبنیادگرایی بازیگران اصلی عرصه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور بوده اند(شفایی، 1393). بررسی جریان های فوق نشان می دهد که تقریباً تمام جریان های سیاسی افغانستان، خاستگاهی روستایی دارند. قابل توجه است که تمام جریان های فوق، (به استثنای شعله ی جاوید، جریان چپ متمایل به مائویسم) قدرت دولتی را تجربه کرده اند و اقدامات آنها در تبیین جامعه شناختی رابطه ی دولت و جامعه در افغانستان نقش بارزی داشته است.

تبارشناسی جریان های سیاسی با توجه به شکاف شهر- روستا در افغانستان

استاد زریاب، نقطه‌ی عطفی در تاریخ داستان‌نویسی صد سال اخیر کشور است. نقطه‌ی عطف، به آن قسمت تاریخی پدیده‌ها گفته می‌شود که در آن یک روند دچار تغییر و تبدیل پارادایم گردد. نقطه­‌ای که از آن به بعد، فرایند یک نظام، دچار تحول، تغییر، دگردیسی و انحراف سیر تاریخی شود. صدسال ادبیات داستانی افغانستان در یک مسیر برهنه­‌ی روایی و نظام سنتی خطی در حرکت است، نظامی که در آن همه­‌چیز قابل پیشبینی و از قبل تعیین شده است. در این نظام معنا را خرد جمعی می­‌سازد نه ذهن سرکش نویسنده و خالقان آثار ادبی و فرهنگی. به این دلیل است که صد سال ادبیات داستانی ما به شدت تحت تاثیر امیال و خواسته­‌های توده است. به این معنا که سرشت و سرنوشت ارزش و معنا در آثار داستانی ما را باورهای جمعی شکل می­‌دهد و هیچ بدعتی در آن شکل نمی­‌گیرد، بدعتی که مسیر این حرکت را دچار تغییر و دگردیسی کند.

رهنورد زریاب، نقطه‌ی عطفی در تاریخ ادبیات داستانی افغانستان

«ریکاردو سملر» تعریف‌گر اصطلاحات «دموکراسیِ صنعتی» و «مهندسیِ مجدد شرکت‌» می‌گوید: “کلید مدیریت خلاص شدن از شر مدیران است.” ذکر این نکته مهم است که آقای سملر یک فرد آکادمیک و یا متخصص نظریه‌های مدیریتی نیست، وی مدیرعامل یک شرکت صنعتی مؤفق است. بعید است دیدگاه‌های او بیان‌گر تفکری قبول‌شده در مورد طراحی سازمانی باشد. اما شاید زمان آن رسیده است که اصطلاح “مدیر” را دوباره تعریف کنیم، و این پرسش را مطرح کنیم که آیا ایده‌ی “مدیریت” همان‌طور که از دوران انقلاب صنعتی به ارث رسیده، مفید بودن آن افزایش یافته است؟

دوران مدیریت به پایان رسیده است؟