مولانا با طرح حکایتهای تو در تو و تمثیلهای رمزی، مطالب عمده و مهم عرفانی را با زبانی ساده، بیان میکند. « زیرا ذکر اینگونه داستانهای تمثیلی، جنبة لذّتآفرینی و تأثیرگذاری دارد و شعر حکمی و تعلیمی را تقویّت میکند. در نتیجه فهم معانی و معارفی را که اندکی پیچیده و دور از تجربة عموم است تا سطح ادراک عامه، ساده و قابلدرک میکند. خلق شخصیّتهای متفاوت و متضاد این حکایتها برگرفته از اسطورهها، اقوال بزرگان، اشخاص تاریخی، تخیّلی، دینی، اولیای الهی، بزرگان صوفیه، عاشقانهها و… است و مهمترین اختلاف مولوی با دیگران (بهخصوص سنایی و عطار) «در شیوه استفاده از داستان و حکایتها و گفتوگوهای طولانی، در میان شخصیّتهاست تا از این طریق، اندیشه و آرای خود و دیگران را بیان کند» (پورنامداریان،1380: 271).
تحلیل و نبشت
در حالیکه رایزنیهای سیاستمداران افغانستان و جامعهی بینالملل برای آغاز نشست استانبول در مورد صلح افغانستان جریان دارد، اما همچنان اختلاف نظرها برای تعیین رییس حکومت انتقالی در کشور تشدید یافته است و هنوز اجماع نظری میان نخبهگان سیاست افغانستان، گروه طالبان و جامعه بینالملل در این مورد وجود ندارد. آنچه نمودار است این است که هر کدام بر سهم بیشتر قدرت تأکید دارند و کمتر روی افرادی بیطرفی که میتواند به نفع صلح و مردم افغانستان باشد متمرکز شدند.
پسا نشست ترکیه برای صلح افغانستان؛ رییس حکومت کی خواهد بود؟
هر کسی نوعی فلسفه دارد، زیرا بینش ما نسبت به هر چیزی فلسفی است، مثلاً نگرش طبقهی فقیر نسبت به جهان هر چه که باشد چه خوب چه بد، نگاه فلسفی است یا نگرش یک دانشآموز نسبت به آموزگار فلسفی است. فلسفهای ما جهانبینی ماست، این جهانبینی میتواند از دو جهت باشد؛ ایدهآلیستی یا ماتریالیستی.
بینش ما نسبت به جهان
ممکن است این گفته، از ابراز عقل سلیم به نظر نرسد، ولی این فقط نشان میدهد که با اصطلاح عقل سلیم خویش ایدههای گمراه کنندهیی را که لازم است آشکار شوند را پنهان میکند. اینجاست که ما باید دیالکتیکگونه عمل کنیم، دیالکتیک به ما میآموزد که به اشیاء در تغییرات و ارتباطات واقعی فکر کنیم، دیالکتیک فکر کردن، مشخص فکر کردن است.
حقیقت تکامل
ما چه بخواهیم چه نخواهیم، نوروز بیپروا به خواست و میل ما، میآید و میرود و با این رفتوآمدهایش، سیر زندهگی را رقم میزند و گهواره حیات را میجنباند. اگر بخواهیم نوروز نیاید، این یعنی پایان حیات؛ اگر نوروز نخواهد که بیاید، باز هم میخواهد پایان داستان زندهگی انسانها و زندهجانها را اعلان کند. پس بود و نبود نوروز، با بود و نبود زندهگی پیوند تنگاتنگ دارد. نبودن نوروز یعنی پایان زندهگی، یعنی آغاز مرگ و نیستی همه تازهگیها و طراوتها و شکوفهها و نطفهبستنها و مرگ آرام و پوشیده حیات.