پرش به محتوا

هنر چیست؟

لطیفه سادات، عضو گروه حرکت برای تغییر

کلی‌ترین بیان اندیشه انسانی، هنر است.

هنر شکلی از آگاهی اجتماعی، فعالیت انسانی، توصیف‌گر جهان و جامعه است. منبع هنر به عنوان جزیی جدا نشدنی از انسان، کار، زحمت و خلاقیت اجتماعی می‌باشد.

مارکس می‌گوید: “هنر حقیقت زندگی را بیان می‌سازد و عرضه آن ناشی از شناخت انسان بر واقعیت است”.

هنر چهره‌ ویژه‌ای خود را دارد؛ که مربوط به رابطه‌ای ذوقی و عاطفی بشر با واقعیت است.

بنابراین می‌توان گفت که هنر در رابط به واقعیت عینی؛ خارج از ذهن (شعور هنری) وحدت عینیت و ذهنیت قرار گرفته است، شکل و محتوای هنری بازتاب واقعیت در هنری است که وظایف هنرمند را مشخص می‌سازد.

هنر هم‌زمان با آدمی به وجود آمد، همان‌طوری که کار، تفکر و زبان عملکردی مشترک با هم دارند، هنر را  نیز می‌توان از مجموعه جدا کرد؛ زیرا که از نظر دیالکتیک مقولات جدا جدا و به طور مستقل عمل نمی‌کند؛ بنابراین هنر از زمانی پیدایش یافت که کار آغاز شد. انسان از طریق ابزار انسان شد، با ساختن و رخیز کردن ابزار خود را ساخت و باور کرد. طرح این مسله که کدام یک ابتدا پدید آمده انسان یا ابزار صرفا بی ثمر است، چون ابزار بدون انسان و انسان بدون ابزار نمی‌تواند وجود داشته باشد. هر دو هم‌زمان با یکدیگر به وجود آمدند و الزاما با یکدیگر بستگی دارند.

بنیامین فرانکلین انسان را جانور ابزارساز تعریف کرده است، پس باید دانست که هنر آن چنان شکلی از شعور اجتماعی است که واقعیت را به‌ شکل چهره‌های مشخص هنری منعکس می‌کند و نه تنها وسیله درک واقعیت از طریق چهره است، بلکه ابزار تاثیر معنوی نیز است. هنر شکلی از آگاهی اجتماعی است که توسط هنرمند بیان می‌گردد و این هنر است که با جامعه همواره رابطه‌ی متقابل دارد؛ ولی این تقابل به مفهموم هم‌گرایی نیست.

 آنچه مسلم است هنر و جامعه به هم اثر می‌گذارد و دلیل واضع این امر این است که جامعه خود موجود را از خود می‌داند و به آن بستگی دارد. هنر شکلی از بازتاب هستی اجتماعی است که متجلا از آگاهی انسان می‌باشد. هنر معرف؛ واقعیتی است که در جامعه وجود دارد. این واقعیت در اخلاق  نیز متجلا می‌شود، لذا اگر هنری بازتاب واقعیت اجتماعی نباشد به جاده غیراخلاقی بودن سوق پیدا می‌کند، از محتوای اخلاقی تهی می‌ماند و بدون شک بی مفهموم خواهد بود، این کار سبب می‌شود در جامعه کدام رخ‌داد هنری رخ ندهد. با وجودی که فلسفه به شدت اخلاقی به هنر بستگی دارد، ولی نمی‌تواند بیان هنر را از راه فلسفه و نیز فلسفه را از راه هنر نادیده گرفت؛ بنابراین هنر در رابط دائمی با فلسفه به سر می‌برد و به طریق مختلف مفاهیم فلسفی را نیز در بر می‌گیرد.

جامعه‌ای انسانی در تکامل تاریخی خویش بیشتر تجلیلات شوری و فرهنگی خود را با زبان خود بیان کرده‌است و هنر با حرکت انسان در تاریخ خویش گام برداشته، همواره هنر نو از هنر قدیم شکل گرفته است، نه این که ناگهان به جامعه‌ای ظاهر گردیده باشد.

هنر در این دنیای نو سعی دارد تا بیانگر رشد معنوی یک انسان تازه باشد، به ژرف اسرار او آگاهی و نفوذ بیشتری یابد، با پیشرفت علم و هنر، عرصه‌های جدید بر زندگی انسان گشوده می‌شود و به موفقیت رساندن جامعه می‌تواند نقش عمدی را نیز داشته باشد.

زمانی‌که در عملکردهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و غیره عملکرد گروهی داشته باشیم آگاهی اجتماعی جامعه بالا می‌رود؛ بنابراین چه خوب است که تغییر را در خود و جامعه خود آغاز کنیم، چون برای رسیدن به هدف و موفقیت خود باید مشکلات و ناهنجاری‌ها را پشت سر بگذاریم تا به هدفی که می‌خواهیم برسیم. هر دانشی که کسب می‌کنم باید در عمل خود پیاده کنیم تا به نفع خود ما و جامعه ما باشد. باید دانست که مطالعه و سطح آگاهی هر انسان است که می‌تواند در رشد جامعه کمک مؤثری نماید. هنر به عنوان یکی از اشکال آگاهی و یک نوع آگاهی در پیوند دائمی اجتماع انسان با هستی اجتماع به وجود می‌آید، با تکامل تاریخی انسان تکامل می‌یابد و بدون شک می‌توان گفت تا انسان در جهان باشد هنر نیز خواهد بود.

باید دانست هنر مجموعه‌ای از آثار یا فرایندهای ساخت انسان است که در جهت اثرگذاری بر احساسات و هوش انسانی یا به منظور انتقال یک معنا و مفهوم خلق می‌شود، همچنان می‌توان گفت هنر توانایی و مهارت خلق زیبایی است. هنر برای تحول یک هدف طراحی شده‌است و چیزی هنر محسوب می‌شود که بتواند دارنده‌ی آن را در راه دست‌یابی به هدف کمک نماید و وظیفه آن فراهم کردن تجربه‌های زیبای شناختی لذت بخش است. هنر در ابتدا می‌تواند کارکردی باشد، اما در نهایت به صورت رویه‌ای عمل می‌کند.

به اشتراک بگذارید