فریبا اکبری، روزنامهنگار
بحرانها همواره با خود انگارههای را به یدک میکشد که حالت پایدار جامعه انسانی را مختل کرده و انسانها را در این برههی زمان بیشتر نیازمند مینمایاند. بشر در این زمان بیشتر از هر مهمی دیگری وابستهی ارتباط با یکدیگر هستند. این ارتباطات است که زنجیرهی نیازمندی را تا حد لازم برطرف سازد و قادر است که دردها انتقال و گفتمانها را شکلدهی کند، اما اگر در مواقع بحران زنجیرهی ارتباطات بگسلد و صدای انسانها در گلوی شان خفه شود، نه تنها اینکه نیازمندیهای اولیه مردم برطرف نخواهد شد که بلکه جامعه دچار دشواریهای بسیاری از فلج شدن چرخهی اقتصاد گرفته تا کمایی روانی را در بر میگیرد.
ارتباطات خصیصهای است که آنچه انسان امروز دارد، مدیوناش است. نبود آن ممکن نیست و کاهش آن هم در کنار اینکه جامعه را دچار افت اقتصادی و توسعه میکند، نوع فرومایگی در قرن بیستویک به حساب میآید. اطلاعات و ارتباطات است که به نحوهی زیست بشر معنا میدهد.
اگرچه ارتباطات بین همه گونههای حیوانات وجود دارد، اما ویژهگی تشکل گفتمان و انتقال تحربه و اندیشیدن انسان را از دیگر گونههای زنده متمایز ساخته است. در صورتی که این چرخه متوقف شود در حقیقت جامعه دوران خفقان و افول انتقال دانش و تجربه را طی میکند.
نوح اهراری در کتاب بیست یک درس برای قرن بیست و یک، بحث جالبی را به نام” توهم دانایی” مطرح میکند. وی میگوید، ما به کرات نسبت به انسانهای اولیه و خوراکجو کمتر میدانیم به دلیل اینکه آنان بسیاری از مواد و وسایل مورد استفاده خود را خودشان تهیه میکردند و کمتر متکی به دیگران بودند، اما حالا مردم بدون اینکه بدانند، مراحل پروسس فلان پوشاک و خوراک چگونهاند از آن استفاده میکنند. او میگوید تفکر گروهی انسان را به ارباب جهان بدل کرده است و توهم دانایی او را قادر میکند تا بدون روبرو شدن با وظیفه غیر ممکن و دانستن همه چیز، زندگی خود را به پیش ببرد. اعتماد به دانش دیگران برای انسان خردمند بسیار کارا بوده است.
بنابراین فعالیت گروهی و انتقال دانش فقط از مجراهای ارتباطی قابل بحث است که بلاخره منجر به انقلاب در پیشرفتهای بشری نیز شده است. حالا این مجرا میتواند سنتی، مانند: گردهمایی حضوری ، مراسم مذهبی و یا هم به گونهی نوین آن مانند: بحث و حضور در رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی باشد.
پر واضح است که نمیتوان بحث ارتباطات و رسانه را تافتهی جدابافته از توسعه دانست. حکومتهای قرن بیستویکی چه بخواهند و چه نخواهند این ارتباطات حالا به گونه سنتی و یا نوین آن ادامه پیدا خواهد، چون سرشت انسان از این گزینه نمیتواند فارغ باشد.
تاریخ شاهد بوده است که مردم و جهان با حکومتهای که دایره ارتباطات را تنگکرده و زبان را به زنجیر کشیده چگونه رفتار کرده است.اینگونه حکومتها از یک سو نظام و کشوری که بر آن حکمرانی میکنند را به انزوا میکشاند و از سوی دیگر باعث از دست دادن پشتیبانی مردم و وضع نابسامان جامعه خواهد شد. این رفتار، نه تنها اینکه امنیت جانی و مالی مردم را تامین نمیکند، بلکه، بلند رفتن توحش و بلواگری را نیز در جامعه گسترش خواهد داد.
اگر به سرنوشت دیکتاتوران بنگریم، متوجه میشویم که دنیا با آنانی که صداها را خاموش و خود را پاسداران حقیقت میدانستند چگونه رفتار کرده است. این دیکتاتوران از هیتلر، کیم جونگ ایل و صدام حسین گرفته تا قذافی و چائوشسکو را میتوان حکومتهای دیکتاتوری قلمداد کرد که تاریخ با ایشان برخورد خوبی نداشته است. یا خودشان خود را نابود کردهاند یا مردم. در لیبی معمر قدافی توانست ۴۲ سال در مقام حکمرانی آن کشور بود، اما طغیان خشم مردم او را به سرنوشت بدی دچار کرد. فقظ کافی است یک بار مرگ معمر قذافی را در انترنت جستجو کنید با صحنههای خوبی برنخواهی خورد. در زمان وی آزادی بیان جز ممنوعات بود و بسیاری از کنشگران مدنی و رسانهای یا خاموش بودند یا در زندان و در تبعید بهسر میبردند.
آن حکومتهای خودکامهای که هم که هنوز از صحنه قدرت برون نرفتهاند هم، چندان حال خوبی ندارند. یا مردماش سخت با بحرانهای اقتصادی دست و پنجه نرم میکنند، و زیر فشار شدید تحریمهای جهانی قرار دارند و و یا گراف پشتوانهی مردمی از آنان رو به پایان است. دیر یا زود افکار عمومی علیه این نظامها طغیان خواهد کرد و هیچ کسی هم نمیتواند جلودار فروپاشی آنان باشد.
در مورد نظام امارت اسلامی نیز باید گفت که برخوردشان با اعتراضات پسین در کشور و وضع محدودیت برای رسانهها در دایره ارتباطات، توصیف خوبی ندارد. این حرکت امارت طالبان به معنی خاموش باشید، است. اگرچه پس از آن برخورد از آن طالبان در کنار اینکه گفتند که رفتار سربازان ما در مقابل زنان معترض و خبرنگاران از سر نا آگاهی بوده است، اما اعلامیهای نیز صادر کردند که هر گونه تظاهرات باید در هماهنگی با حکومت صورت گیرد. از سوی هم، به تازهگی وزارتهای امر به معروف و نهی از منکر امارت اسلامی طالبان، دستورالعمل هشت مادهای را نشر کرده و از رسانههای تصویری خواسته که آنرا رعایت کند.
در این دستورالعمل آمده که رسانهها نباید سریالی که در آن، زنان نقش بازی کردهاند نشر کنند. زنان خبرنگار باید با حجاب اسلامی باشد و چند موضوع دیگر که نشاندهندهی عدم پذیرش رسانهها به گونهی گذشته آن از سوی امارت است.
نی یا حمایتکنندهی رسانههای آزاد افغانستان گفته از زمانی حکومت به سیطرهی امارت آمده تاکنون ۲۷۵ رسانه در کشور مسدود شده است. مسلم است که اگر وضعیت چنین دوام کند، رسانههای بیشتری از نشر و پخش باز میمانند و دورهی سکوت و انزوا جای حرف، حضور، بحث و شکلگیری گفتمانها را خواهد گرفت.
بسیاری بر این باور اند که درست است که حالا اجتماعات حضوری کمتر در افغانستان شکل مییا بد، اما به جای آن میتوان ارتباطات مجازی روی آورد. باید افزوده که حتی همین فضای مجازی نیز از تیررس محدود کردن حکومتها خالی نیست و از طرفی هم، مزایای ارتباطات حضوری را کمتر میتوان در ارتباطات مجازی یافت. بنابراین باید به اجتماعات خواه از نوع حمایت از نظام باشد یا انتقاد از آن اجازه محک داد.
در آخر اینکه، امارت اسلامی باید در عمل خود آنگونه که خودش شان نیز بیان کردند تجدید نظر کنند. به رسانهها و صداهای که بوی کثرتگرایی میدهند اجازه ظهور بدهند. چون اینگونه میتوانند در تقابل باجهان و در تعارض با پشتیبانی مردم قرار نگیرند و افغانستان نیز به دوره تاریک و انزوای سیاسی فرو نرود. در غیر این صورت، این صداهای فروخفته اگر به یکبارگی بروناندازی شود، عاقبت خوبی برای آن پیشبینی نمیشود.