فریبا اکبری
ما امروز از خودمان دور شدهایم. آن قدر دور که اگر روی با خود روبرو شویم فکر خواهیم کرد، بیگانهترین کسی را در زندگی دیدهایم، همین کسی هست که با او روبرو شدایم. این دور بودن از خودمان بیشتر توسط منابعی که قدرت و ثروت را چنبره زدهاند تحمیل شده است. ترویج از خود دور بودگی امروز بیشتر توسط رسانهها بیشتر به چشم میخورد که یکی از همین از خود دور بودگیها عادی پنداری خشونت توسط انسانهای عصر تکنالوژی است.
نویسنده این مطلب به این باور است؛ شناختی که ما امروز از خشونت داریم شناخت دیروز نیست. با تکیه بر اینکه قبول دارم که فکر انسان از نظر اجتماعی تکامل پیدا میکند، اما تغیر غلو شده است و واکنش ما نسبت به خشونت عادیتر از گذشته است.
در افغانستان عصر حاضر اگر برای کسی بگویید امروز در فلان مکان یک تن کشته شده است، دیگر برایش چندان اهمیتی ندارد. به دلیل اینکه در رسانهها آنقدر تصاویر خشونتآلود را دیدهاند که به سختی در مقابل خشونتهای اندک واکنش نشان میدهند. به نوعی از خشونت قباحتزدایی شده با آنکه رسانه در تغیرات مثبت زندگی سهم داشته از است، از سوی هم بیشتر خبرهای جنگ را پوشش دادهاند و همین باعث ترویج خشونت میشود و انسان را از آنی که است دورتر میکند. با تکرار نشر بعضی از تصاویر به طور غیر مستقیم میگوید تو همین هستی!
خشونتطلبی و خشونت طبیعی است!
در بسیاری مواقع اکثر خبرهای جنگ صحفه نخست روزنامهها و نشریات و سرخط خبر رسانههای صوتی، تصویری ماست و این یعنی شناختاندن بیشتر این جنگ و شبکههای که این جنگها را راه اندازی میکنند. حتی بسیاری مواقع طرفهای درگیر جنگ هدف شان تأثیرگذاری بالای مردم برای اعمال قدرت از طریق جنگ و خونریزی است و زمانی این تأثیرگذاری گستردهتر خواهد شد. که رسانهها آن را پوشش دهد. رسانههای که در گوشه، گوشهزندگی مردم رخنه کرده است.
درست است که محققان در مورد ذاتی بودن و کسبی بودن خشونت نظرات متفاوتی دارند، اما زمانی که از طریق رسانهها به ویژه رسانهها تصویری بیشتر به طبیعی بودن آن اشاره شود، مسلماً که پیامدهای خوبی به دنبال نخواهد داشت.
نظر به برداشت و تجربههای اجتماعی نوسینده در عصر حاضر، مردم کمتر به خشونت واکنش نشان میدهند به ویژه افرادی که بیشتر به شبکههای اجتماعی و رسانهجمعی سرکار و دارند که البته این موضوعی نیاز به تحقیق بیشتر در جامعه ما دارد و این یعنی عادی شدن خشونت در جامعهای که قصد رفتن به سوی صلح دارند و از جنگ خسته شده .
فرضیه برانگیختگی که توسط تاننبوم مطرح شد بر این اساس استوار است که زمانی که مخاطبان در معرض یک صحنه خشونت بار رسانهی قرار میگیرند تحریک میشوند تا در رویایی خود به خیال پردازی در مورد صحنههای مشابه به فیلم میپردازند به انجام اعمال خشونت بار، اما اگر برعکس اگر در معرض یکی برنامه کمدی قرار گیرند باعث برانگیختن احساسات کمدی و بالاخره عملکرد مطابق به صحنه دید میشوند.
نظر به فرضیه برانگیختگی تاننبوم میتوان گفت که افزایش صحنههای خشونتآمیز در رسانهها میتواند که منجر به افزایش خشونتهای بیتشر در جامعه شود.
رسانهها در عصر حاضر آموزندهی اجتماعی شدن و آشنا کردن انسانها با قواعد حاکم برجامعه را دارد و نسل دو دهه اخیر در افغانستان نیز نسلی است که همگام با رسانهها رشد کردهاند. نسلی که شاید به خاطر گسترش شبکههای اجتماعی رسانههای جمعی بیشتر از هر زمان دیگر با خشونت آشنایی داشته باشند و آن را عادی پندارند و این موضوع میتواند به شدت جامعه را به شکنندگی روبرو سازد.
از عواملی اصلی که بیشتر رسانه به نشر و پخش بیشتر خشونت میپردازد، یکی بیبرنامهگی بعضی از رسانه و دیگر اینکه بیشتر رسانهها وابستگیهای اقتصادی دارند. زمانیکه رسانه وابستگی اقتصادی داشته باشد، استقلال عمل رسانه زیر سوال میرود، و آن طوری که باید وقایع جامعه را پوشش دهد، نمیدهد.
شاید بعضی از رسانه واقعاً از طرف کدام جناحی مجبور نباشند که به نشر و پخش بیشتر خشونت بپردازند، اما عدم آگاهی و تخصص کافی باعث شده که رسانه بیشتر به پوشش خبر جنگ و نشر تصاویر بیانگر خشونت بپردازند.
تحریم را بیشتر وقتها مرتبط با موضوعات اقتصادی و سیاست شنیدهایم اما بد نیست که تحریم خبر جنگ را تا اندازهی در افغانستان امتحان کنیم. شاید نتوانیم به طور کامل موضوعات ناخوشایند و تباهگر از زندگیمان به یکبارگی دور کنیم، اما مرور زمان آنان را کمرنگ میسازد.