مریم محمدی و لیلا حیدری
چیستی خشونت
خشونت یکی از پدیدههای دایمی جوامع انسانی بوده که با استفاده از زور فیزیکی به منظور قرار دادن دیگران در وضعیت برخلاف خواست و میل شان تعبیر میگردد و اساس آن را ضرر رسانیدن به دیگران تشکیل داد که این ضرر میتواند مادی، معنوی، جسمی و یا هم روانی باشد. پدیده خشونت در جوامع و متناسب به رشد این جوامع وجود داشته و به حیث یک واقعیت اجتماعی شناخته شدهاست.
در تعیین تعریف و مصداق این کلمه بین دانشمندان اختلافات فراوانی وجود داشته و ارائه تعریف منسجم از خشونت نه در حقوق بین الملل و نه هم در حقوق داخلی جوامع صورت گرفته است. تنها سند بین المللی که به تعریف خشونت پرداخته است، اعلامیه محوخشونت علیه زنان بوده چنانکه در اعلامیه فوق چنین بیان شدهاست: خشونت علیه زنان به معنای هرعمل خشونت آمیز بر اساس جنس است، که به آسیب یا رنجاندن جسمی، جنسی یا روانی زنان منجرشود، یا احتمال میرود که منجر شود؛ با وجود تعریف فوق میتوان گفت که از تعریف کلی این عبارت چشم پوشی شده و تعریف منظم و منسجمی صورت نگرفته است.
انواع خشونت
در هر جامعه انسانی پدیده خشونت وجود داشته که با اشکال متعددی در هر جامعه تبارز میکند؛ از جمله خشونت سیاسی، خشونت نژادی، خشونت مذهبی، خشونت مبتنی بر جنسیت و خشونت خانوادهگی. از آنجایکه موضوع این مقاله بحث خشونتهای خانوادهگی میباشد در رابطه به انواع دیگر خشونتها بحث ننموده و به بیان توضیحات خشونتهای خانوادگی پرداخته میشود.
خشونتهای خانوادهگی: در ابتداء اگر خواسته باشیم تعریفی از خانواده نمایم میتوان چنین تعریفی بیان نمود: خانواده به گروهی از افرادی گفته میشود، که از طریق خون یا فرزند خوانده گی، یا هم زنده گی مشترک به یکدیگر ارتباط برقرار نموده و برای مدت طولانی و نا مشخص با هم زنده گی کنند(عدالتخواه: 55، 1387).
خشونتهای خانوادهگی امروزه یکی مسایل حاد جوامع انسانی بوده که تاثیرات ناگواری را بر یک اجتماع گذاشته و باعث نابسامانیهای در جامعه میگردد و این مساٌله بشتر در کشورهای جهان سوم از جمله افغانستان بروز نمودهاست. خشونت های خانوادهگی یعنی رابطه نابرابر و سلطه جویانه و رفتارهای پرخاشگرانه یک یا چند نفر از اعضای خانواده در برابر افراد ضعیف و یا هم به نحوی که در زیر سلطه و قدرت آنها قرار دارند نیر تعبیر میگردد.
در قسمت خشونتهای خانوادهگی تعریف واحدی صورت نگرفته و نمیتوانیم به تعریف منسجمی دست پیدا نمایم؛ زیرا دانشمندان و حقوقدانا از این واژه تعاریف معتدی بیان نمودند و اگر بخواهیم یک تعریف کلی بیان نمایم میتوانیم بگویم که خشونتهای خانوادهگی به عمل و یا برخوردی گفته میشود که طبق آن، یک شخص عمداً در محیط یا چارجوب خانواده، بر شخص دیگری صدمه فزیکی و یا هم اخلاقی وارد نماید که شایع ترین آن بحث ضرب و شتم، تجاوزات جنسی، تحقیر، تهدید، توهین و اعمال محدودیتهای اقتصادی میباشد( ستیز:2، 1389). در اعلامیه جهانی رفع خشونت علیه زنان، خشونت خانوادگی را نیز چنین تعریف نمودهاست: هر نوع آزار و تهدید جسمی، آزار و تهدید روانی، تجاوز توسط شوهر، ختنه زنان و دیگر رسوم عملی، که به زنان آسیب میرساند، خشونت در رابطه بدون ازدواج و خشونت مربوط به استثمار زنان.
خشونت خانوادگی در حقیقت واقعیت آزار دهنده و غیرقابل انکار است در حالیکه محیط خانه باید پناهگاهی باشد که ساکنانش در آن آسوده و با خیال راحت خستگی های بیرون را رفع کنند، اما متاسفانه برای اکثریت از مردم خانه در حقیقت مانند جهنمیی است که هر لحظه در آن میسوزند و در حقیقت این نوع خشونت مختص به یک طبقه خاص نیست و در جوامع و فرهنگ های متفاوتی وجود دارد( کاوه: 4، 1389).
امروزه خشونتهای خانوادهگی در تمام فرهنگُ، نژادها، طبفات و مذاهب در میان مردان و زنان دیده میشود؛ اما نوع رفتارهای خشونت آمیز و زمینه بروز و دلایل آن متفاوت میباشد. مجریهای خشونتهای خانوادهگی با استفاده از فشارهای لفظی و حرکات توجیه آمیز، قربانیان خویش را به حقارت و توهین و زیر پا کردن کرامت انسانی وا داشته و خود را به عنوان تعیین کننده سرنوشت آنها معرفی مینمایند تا بتوانند از این طریق بالای قربانینان خشونت اهمال قدرت نموده و امر و نهی برای آنها نمایند و به یک نحوی برای آنها محدودیت وضع میکنند.
قربانیان خشونت های خانواده گی
زمانیکه خشونت از یک طرف واقع میشود طرف دیگر آن قربانی این خشونت ها قرار میگیرد که این قربانیان میتوانند زنان، کودکان و حتی مردان باشند، البته اینکه مردان مورد خشونتهای خانگی قراربگیرند بسیارکم است بخصوص درجوامع مرد سالاری، ولی در اکثر مواقع قربانیان خشونت زنان و کودکان میباشند مخصوصا در جوامع عقب مانده و مردسالاری که از حقوق طعبیی و مشروع زنان آگاهی لازم ندارند. در جوامع مرد سالار و سنتی اکثر افراد آن معتقد به این هستند که زنان به عنوان یک مطیع و فرمانبردار باید عمل کند نه به عنوان یک شخصیت مستقل؛ زیرا از نظر آنها زنان ضعیف و تحت امر مردان بوده و باید طبق دساتیری که مردان خانواده ایجاد میکنند رفتار نموده و حق ندارند صدای خود را بالا نمایند.
براساس آمارجهانی، حدود ۹۰ درصد از قربانیان خشونت خانگی را زنان و 10 درصد آن را مردان تشکیل میدهد که زنان در مقایسه با مردان در همه فرهنگ ها، از ارزش و مقام پایینتری در خانواده برخودار اند. با وجود آن، مقایسه بین جوامع سنتی و جوامع مدرن نشان دهنده این است که خشونت در میان خانوادههای جوامع سنتی پر رنگتر میباشد( درمان: 3، 1389).
بدون شک آسیب پذیز ترین انسانها، همانا زنان میباشند؛ زیرا آنان بطور واقعی از حقوق طعبیی و بشری خویش بهره کافی نبرده و این باعث شود که مورد خشونتهای خانوادهگی قرار بگیرند. بطور مثال یک دختر خورد سال در جامعه سنتی و یا هم در یک قریه دور افتاده که در آتجا حق و حقوق به رسمیت نشاخته باشند، به ازدواج زیر سنی که پدر و یا هم پدرکلان آن خواسته، تن بدهد و بعدا با جنجالهای زندگی مشترک عمر خود را سپری کند به یک نحوی مورد خشونت قرار گرفته است. و یا هم آن زنی که در یک جامعه سنتی زندهگی میکند و همواره به دلیل زن بودنش، توهین و لت و کوب میشود میتوان گفت قربانی خشونت میباشد.
حقوق دانان در مصر به این باور اند، که خشونت خانواده گی منشاء جنسی دارد و همیشه زنان خانواده، قربانی آن هستند و آنها به این باورند که چون زنان در بسیاری از موارد از کمبود امنیت های فردی و شهروندی خویش رنج میبرند، قربانی خشونت های خانوادگی می گردند( ستیز: 4، 1389).
انواع خشونت های خانواده گی
زمانیکه کلمه خشونت خانوادهگی گرفته میشود عده ای زیادی فرض براین میگیرن که این نوع خشونتها به لت و کوب جسمانی و فزیکی محدود میشود، اما این تصور و فرضیه منطقی و درست بنظر نمیرسد بلکه تنها یک جزیی از خشونتهای خانوادهگی را تشکیل میدهد؛ زیرا این نوع خشونتها میتواند ابعاد متفاوت دیگری داشته باشد و افزایش روز افزون خشونت در خانوادهها موجب آن شده تا تغییراتی در انواع آن بوجود آید.
انواع اصلی وکلی خشونت خانگی را میتوان اینگونه تقسیم بندی نمود: خشونت نمادین یا سمبولیک، خشونت جسمی یا فزیکی، خشونت روانی یا ناشی از احساسات، خشونت جنسی، خشونت اقتصادی، خشونت حقوقی و خشونت فرهنگی و اجتماعی.
خشونت نمادین یاسمبولیک
خشونت نمادین، به خشونتی گفته میشود که ازسوی کسی یا مقامی که به اساس ساختارهای فرهنگی جامعه در مرتبه، بالاتری از هم گروه خود (مثل خانواده) قرار دارد، به زیر دستانش اعمال میشود و زیردستان آن، به گونه نا آگاهانه، آن را میپذیرند و اعتراض نمیکنند؛ زیرا نمیدانند و به این گمان اندکه این برتری برحق است و نباید اعتراض داشته باشند. اما این خشونتی است که برآنان اعمال میشود و حق دارند در مقابل آن ایستاده شوند. این نوع خشوت در همه فرهنگ ها و جوامع که در آن نابرابری جنسیتی وجود دارد، دیده می شود. زنان به علت فرهنگ مسلط مردانه و همچنان به دلیل عدم وجود فرصت های برابر در زمینه عدالت جنستی، این نابرابری را نا آگاهانه میپذیرند و به عنوان مادون و زیر امر آنان، قرارمیگیرند( کاوه: 3، 1389).
خشونت جسمانی (فزیکی)
هر عمل فزیکی یک فرد که منجر به آزار رساندن فرد دیگر گردد، خشونت فزیکی تلقی میگردد و در این نوع خشونت مجری آن عمدا با استفاده از اعمال زور به جسم قربانی صدمه میرساند و عمل مجری باعث زخمی شدن فزیکی و روحی و در برخی از حالات، باعث مرگ قربانی میگردد. این خشونت میتواند خفیف یا شدید باشدکه ممکن است مجریان خشونت از سلاح های خفیف و سرد، گاهی سلاح گرم برای صدمه رسانیدن به قربانی استفاده کنند که اکثر شان باعث زخم های شدید و حتی مرگ های مدهش می گردد(منیر و دیگران:18،1388).
در بعضی از جوامع مردان به دلیل سنگین بودن مجازات خشونت فزیکی، به ساده گی اقدام به خشونت جسمانی نمی کنند و ترجیح میدهند از راه های دگیری طرف خشونت که اکثر وقت زن می باشد زیر فشار قرار دهد، تا مطیع آنان گردد. در افغانستان خشونت خانواده گی از حد لت وکوب و در سرحد قتل و نقض حیات سیر میکنند. موارد مر تبط به نقض حیات زنان بیشتر شامل قتل های ناموسی و خشونت ها و مسایل خانواده گی است موارد مرتبط به نقض حیات زنان که موجب خود سوزی و خودکشی شان می گردد.
خشونت روانی
این نوع خشونتها شامل رفتارهای پرخاشگرانه بوده که منجر به تحقیر، توهین، آزار و اذیت قربانی میگردد. این نوع خشونت میتواند ازخشونت جسمانی شدیدتر و درد ناک تر باشد که نیمی از انواع خشونت را شامل می شود. بطور نمونه میتوان خشونتهای روانی که در افغانستان برعلیه زنان صورت میگیرد از محروم نمودن زنان از حقوق آنها نام برد که منشاء تمام خشونتها میباشد. زمانی یک زن میخواهد خودش باشد و شخصیت مستقلانه داشته و به عنوان یک انسان رفتار کند، جلو احساسات و خواستههای آن بنام و حساب ارزشهای ناپسند گرفته میشود.
خشونت جنسی
این نوع خشونت به عملی اطلاق می گردد که مجری آن عمل جنسی در برابر قربانی خویش که تحت امر آن است انجام دهد یکی از اعمال خشونت جنسی شامل عمل جنسی میباشد که با استفاده از زور بدون در نظرداشت علایق و خواهشات قربانی بر قربانی تحمیل می گردد، که بنام تجاوز جنسی نیز شهرت دارد.
در کشور ما افغانستان خشونت جنسی را به رسمیت نشناخته است و در بسا از موارد، یک امر عادی و معمولی تلقی میگردد؛ زیرا عرف ناپسند این امر را مینماید به ویژه این که زن درهمه حال باید در برابرخواهش های جنسی مرد تمکین نماید.
خشونت اقتصادی
به عملی گفته می شود، که بر اساس آن حاکمیت اقتصادی را چنان در انحصار می گیرد، که سایر اعضای خانواده، مجبور به رعایت خواست های او می گردند.
خشونت اقتصادی در خانواده و به ویژه در برابر زن، به هرنوع استفاده از دارایی و نیر وی جسمی و فکری زن گفته می شود، که بدون حق بر وی اعمال می شود. این نوع خشونت در برگیرنده مسایل متعددی است ازجمله: وابستگی زن به شوهر و عدم اجازه به کار و استقلال مالی که این خودش باعث بسیاری از خشونتها میگردد و زنان بخصوص در کشور ما از آن رنج می برند در حالیکه زنان حق دارند کار کنند و از خود سرمایه داشته باشند و به گونه مستقل و دلخواه از آن استفاده کنند.
از آنجایکه افغانستان یک کشور سنتی بوده و مردم آن در مسئله کار زنان در بیرون از خانه، محیط مردانه و در ساحه یک کار ناپسند میپندارند، اکثر مردم در مقابل کار زنان عکس العمل نشان میدهند. عدم باور به زنان، عدم اعتماد به جامعه، دید مردم، حرفهای سرچوک مردم… اینها همه از جمله دلایلی است که مانع کار زنان در اجتماع گردیده است. امروزه زنان از اینکه دارای شخصیت مستقل نیستند رنج زیادی میبرند که بعضا منجر به مریضهای روحی و روانی میگردد.
خشونت حقوقی
نا برابری مبتنی برجنسیت درجوامع مختلف بطور آشکار و پنهان وجود داشته که از خانه شروع و در اجتماع تجلی پیدا می کند. در بسیاری از فرهنگ ها از جمله کشور ما زنان در نا برابری در مقابل مردان برخودار اند که زنان را در مقام پایین تر از مردان قرار میدهد و برای آنها مسولیت و حقوق کمتری قایل است نا برابری حقوقی میتواند در تمام امورات زندگی وجود داشته باشد.
خشونت فرهنگی-اجتماعی
هر نوع کنش و رفتار و باوری که از عدم مساوات جنسیتی حکایت کند و زنان را به مثابه جنس دوم و پاینتر از مردان در خانواده و اجتماع تلقی کند، نوع از خشونت فرهنگی و اجتماعی است که زنان را از داشتن جایگاه و ارزش انسانی شان محروم می سازد. این نوع خشونت درجوامع مختلف به درجه های متفاوتی وجود دارد که ساخته و پرداخته دست مردان است و زنان در جایگاه و ارزش پایین تر قرار میدهد و حقوق ثانوی دارد. این نابرابری جنسیتی زنان که ناشی از تاریخ مذکر است، کمتر به نالهها و نابرابری جنسیتی گوش میدهد و حتی در صدد حفظ و نگهداشت سلطه و برتری مذکر برمونث است.
6. عواقب و پبامدهای خشونتهای خانوادهگی : خشونت علیه زنان یک تهدید جدی برای زنان و نادیده گرفتن حقوق طبیعی و انسانی آنها میباشد و پیامدهای ناگواری به همراه داشته است. یکی از خشونتهای که پیامدهای خطرناکی را دنبال میکند، خشونتهای خانوادهگی میباشد که متاسفانه سالهاست زنان افغان آن را به عنوان یک اصل پذیرفتند و قربانی میدهند. خشونتهای خانوادهگی علیه زنان عواقب جسمی، روحی و اجتماعی متعددی در پی خواهد داشت که به طور نمونه میتوان به چند پیامد چالش برانگیز اشاره کرد:
اخلال نظم خانه و کاهش عزت نفس زنان: زمانی که در یک محیط جنگ و اغتشاش باشد تمام افراد آن محیط تحت تاثیر قرار گرفته و باعث میشود تا دیگر به آن محیط دلچسپی نداشته باشند. خشونتهای خانوادهگی جدا از این پدیده مضر نیست، خانه امن ترین نهاد اجتماعی بوده و هنگامی که حقوق زن در نقش همسر در این نهاد اجتماعی مورد بی اعتنایی قرار بگیرد این طبیعی است که زن دچار هراس و وحشت گردد. زنان در خانه ای که در آن برعلیه آنان خشونت صورت میگیرد بجای امنیت و آرامش به ناامنی پناه برده و عزت نفس آنها تبدیل به احساس حقارت و بی ارزشی میگردد و چنین زنانی هرگز نمیتوانند نقش مادری خویش را که نقش مدیریتی و تربیتی در یک خانه است و از جمله نقشهای بشمار می رود، اجراء نمایند. در محیط خشونت آمیز خانوادهگی محیط گرم خانواده تبدیل به محیط سرد و نفرت انگیز میشود.
تحت تاثیر قرار گرفتن اطفال: فرزندانی که شاهد خشونتهای خانوادهگی هستند از لحاظ روحی آسیبهای جدی میبینند که در زندهگی آینده آنها تاثیرات سوء به همراه خواهد داشت. این اطفال همواره دچار استرس و رنج هستند و امکان این میرود که خود نیز در زندهگی مشترک آینده خویش چنین خشونتهای را تولید نموده و عقدهی ببارآیند. اطفالی که در خانههای خشونتبار زندهگی میکنند خواهی نخواهی برای پناه بردن از استرس به مواد مخدر، ارتکاب جرایم و فرار از خانه رومیبرند. دخترانی که در محیط خشونتبار بزرگ شدهاند نسبت به دخترانی که در محیط عادی بزرگ شدهاند بشتر خشونتهای خانوادهگی را پذیرفته و در مقابل خشونت سکونت میکنند.
خودکشی: یکی از بزرگترین عللهای خودکشی در بین زنان، مشاجره و خشونتهای فزیکی برعلیه زنان در خانواده میباشد که بشتر در بین خانمهای جوان و دختران جوان دیده میشود. طبق تحقیقاتی که صورت گرفته نشان میدهد زنانی که از جانب خانواده خشئونت علیه آنها صورت میگیرد پنح برابر از زنان دیگر در معرض مریضیهای روحی و روانی قرار میگیرند( انصاری: 8، 1399). متاسفانه در افغانستان پدیده خودکشی در افغانستان در میان زنان و دختران خشونت دیده آشکار است و همواره ما شاهد این رویدادهای ناگوار هستیم.
عوارض برجنین: سلامت مادر و طفلش در دوره بارداری یکی از مهمترین موضوعات طبی بوده که هرگونه خشونت علیه مادر در این دوره پیامدهای خطرناکی برای مادر و جنین ببار خواهد آورد. استرس و اظطرابهای دوره حامله داری مستقیما بر سلامت طفل تاثیر داشته و علم طبابت این را نشان میدهد که جنین در بطن مادر هرچیز را حس میکند و زمانی مادر در اظطراب و استرس قرار بگیرد طفل آن را نیز حس میکند.
بنابرین پبامدهای خشونت علیه زنان در محیط خانواده تنها محدود به آنچه که ذکر شده محدود نیست بلکه عوارض زیادی در پی خواهد داشت که مهمترین آنها تحقیرو توهین به کرامت انسانی و ذاتی زن میباشد. در افغانستان با توجه به تلاشهای متعددی که صورت گرفته است تا خشونت علیه زنان را در محیط خانواده هیچ یا و هم کاهش بدهد اما باآنهم هنوز به نقطه مطلوبی دست نیافته است و زنان در این محیط نمیتوانند در جایگاههای شایستهی که در خور آنان است برسند. کاهش چنین خشونت ها نیاز به یک جبش فرهنگی داشته که این جنبش از خانواده آغاز گردیده و توسط خود زنان قابل اجراء میباشد و این زنان هستند که با نقش آفرینی در خانه میتوانند نگرش مردان آینده را نسبت به جایگاه و منزلت زنان تغییر بدهند.
جایگاه و حقوق زنان در اسلام
زنان یکی از موجودات انسانی بوده که تمام خصوصیات انسان بودن در آنها جمع شدهاست و از زمان ظهور بشر تا حال از جمله مهمترین مسائل شمرده میشود. از نظر شریعت اسلامی زن و مرد یک انسان بوده و هیج تفاوتی میان آنها وجود نداشته مگراینکه از لحاظ سپردن مسؤلیت هر آنچه که جای اقنضا نماید، متفاوت است؛ زیرا زنان و مردان از نظر جسم و روح متفاوت اند ولی این نمیتواند دلیلی بر تفاوت شخصیت انسانی و مقام شان نزد خداوند باشد.
در آستانه ظهور اسلام زمانی که جهل و نادانی دنیا را فراگرفته بود، زنان از جایگاه مناسبی برخوردار نبودند و از تمام امتیازات و حقوق خویش محروم بودند. هر خانه ای که در آن دخترتولد میشد، در آنجا خشم و ناراحتی حاکم شده و بر مادرانی که اولاد دختر بدنیا میآوردند دشنام و توهین میشد؛ چنانکه دختران را زنده به گور مینمودند. آنزمان کرامت انسانی زنان پایمال میشد در حدی که زنان در آنزمان حکم متاع را داشتند و به عنوان یک مال برای پدر، برادر و شوهر خود دانسته میشدند علاوه برآن برای زنان حقوقی درنظر گرفته نمیشد و برای آتها حقی در ارث قائل نبودند. برای مردان تعدد زوجات حد و مرز نداشت و خیلی بصورت آسان ازدواج میکردند و هر وقت که طبق میل شان بود خانمهای خود را طلاق میدادند. (ملک زاده،101: 2392).
با ظهور دین اسلام عدالت تمام دنیا را فرا گرفت و با تمام خرافات آنزمان جنگید، بخصوص تولد دختر در یک خانه را یکی از رحمتهای خداوندی برای هر خانواده معرفی نمود. در کنار اینکه زنان به عنوان یک انسانی از مخلوقات خداوندی شناخته شدند، طبق دساتیر خداوند برای آنها حقوق و امتیازاتی در نظر گرفته شد؛ طوریکه خداوند (ج) برای آنها سوره ای بنام ” نساء” نازل نمود و این خودش نشان دهنده این میباشد که خدواند (ج) جایگاه و ارزش خاصی برای زنان در نظر گرفته است و هیچگونه تفاوتی با مردان نداشته و هر دو از جمله مخلوقات زیبا خداوند میباشند.
خداوند خالق زن و مرد میباشد و هر دو را انسان و هم سرشت معرفی نموده است، هر دو از یک عنصر آفریده شدند؛ چنانکه خد اوند (ج) چنین میفرماید: هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا ۖ فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ ۖ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحًا لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ.”[1] و اوست خدای که خلق کرده است همه شما از یک نفس واحده (از یک عنصر) و از نوع او نیز زوج و جفتش مقرر داشت تا به او انس و آرام گیرد… “.پس میتوانیم از این آیه چنین برداشت نمایم که زن و مرد هر دو از نظر ماهیت و عنصر یکی بوده و هیچ اختلاف ذاتی بین شان نیست علاوه برآن هردو به یکدیگر دارای نیاز مبرم و شدید بوده و یکی بدون یکی دیگر نمیتواند زیست خویش تداوم داده و به کمال و رشد برسد( اسلامی، 5 :1389).
دیدگاه اسلام به زنان یک دیدگاه واقعبینانه بوده ونوع نگرش به آنها عاری از هر گونه تبعیض میباشد و شریعت هیچگونه ارزشی از لحاظ شکل و جنسیت برای انسانها قایل نشده و هرآنچه که قابل ارزش است همان انسان بودن آنهاست و انسانها هیچ برتری بریگدیگر ندارند؛ زیرا همانا خداوند میفرمایید ” یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکمْ مِنْ ذَکرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکمْ. [2] ای مردم! ما همه شما را از مرد و زن آفریدیم و آن گاه شما را به شعبه های بسیار و فِرَق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید و بزرگوارترین شما نزد خدا با تقواترین شماست. همچنین در حدیثی از پیامبر روایت شده است: َیسَ لِاحَدٍ فَضْلٌ الّا بِالدِّین او عَمَلٍ صالح[3]؛ هیچ کس بر دیگری برتری ندارد، مگر به وسیله دین یا عمل صالح.
از نظر اسلام و قرآن زنان به عنوان یک انسان داری یک سلسله حقوق بوده که میتوان چند نکته بصورت خلاصه در این مقاله اشاره کرد:
الف: حق حیات: هر انسان به طبع انسان بودن خویش حق حیات دارد و زندگی حق طبیعی همه انسانها میباشد و زنان نیز از این دسته جدا نموده و داری حق زندگی اند؛ چنانکه خداوند (ج) میفرماید: وَإِذَا الْمَوْوُودَةُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ[4]؛ سوال می شود که به کدام گناه دختران را زنده به گور کردید؟ یعنی حتی دختر کافر را هم کسی حق ندارد زنده بگور کند. ب: حق آموزش: از آنجایکه تعلیم و تربیه یکی از مهمترین موضوعات بشری بوده و نقش عمدهای در زندگی هر انسان داشته نیاز است تا همه انسانها برای فراگیری آن تلاش و کوشش نمایند. طبق دساتیر شریعت، طلب علم بر هر زن و مرد فرض میباشد چنانکه در یکی از حادیث پیامبر آمده است: طلب العلم فریضة على كلّ مسلم و مسلمة؛ طلب علم بر همه مسلم و مسلمه فرض است. از این حدیث میتوان این برداشت نمود که فراگیری علم برای زنان در کنارمردان یک وجیبه و فرض میباشد.
ج: حق شخصیت و آبرو: هر انسان حق دارد تا مورد احترام قرار گرفته و به کرامت انسانی وی توجه صورت بگیرد و زنان نیز به عنوان یک انسان دارای کرامت انسانی بوده و دارای یک شخصیت مستقل و آبرو دار میباشد و خداوند این حق را به زنان به رسیمت شناخته است و چنین میفرمایید: لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ …» قومی قومی دیگر را مسخره نکند. شاید آن کسی که تو او را مسخره می کنی از تو بهتر باشد. بعد می فرماید: «وَلَا نِسَاء مِّن نِّسَاء[5]؛ زنی هم حق ندارد زنی را مسخره کند. و در مورد آبرو چنین میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُوْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ[6]؛ آنهایی که به زنان پاکدامن تهمت می زنند، در دنیا و آخرت از رحمت حق به دور هستند.
د: حق آزادی: آزادی یک مفهوم بسیار ستایش شده و مقدس میباشد و دستیابی به آن از آرمانهای مهم هر بشر میباشد. هر انسان آزاد بدنیا آمده و حق دارد آزاد زندگی کند و هیچکس حق ندارد آزادی کس دیگری را محدود و یا هم سلب نماید. اسلام حق آزادی را برای تمام انسانها اعم از مرد و زن به رسمت شناخته است چنانکه خداوند چنین میفرمایید: الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ[7]؛ اگر نمی توانید با زن ها سازش کنید طلاقشان بدهید. یعنی طلاق (طلاقی که رجوع و بازگشت دارد) دو مرتبه است (و در هر مرتبه) باید به طور شایسته همسر خود را نگهداری کند (و آشتی نماید) یا با نیکی او را رها سازد.
ه: حق نفقه و مهر: حق نفقه و مهر از جمله حقوقی است که اسلام برای زنان در زندگی مشترک زنا و شویی به عنوان یک امتیاز برای آنان در نظر گرفته است چنانکه خداوند در قرآن کریم می فرماید: لِیُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ وَمَن قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ …[8]؛ هر مردی باید نفقه همسرش را به اندازه توانایی خود بدهد. و در مورد مهر چنین میفرماید: وَآتُواْ النَّسَاء صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شَیْءٍ مِّنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِیئًا مَّرِیئًا[9]؛ مهر زنان را (به طور کامل) به عنوان یک عطیه (الهی) به آنان بپردازید ولی اگر آنها چیزی از آن را با رضایت خاطر به شما ببخشند حلال و گوارا مصرف کنید.
پس با در نظر گرفتن وضع طبیعی و فطری هر یک از زن و مرد، با توجه به تساوی آنها در انسان بودن و حقوق مشترک انسانها، زن را در وضع بسیار مناسبی قرار می دهد(www.beytoote.com).
بنابرین زمانیکه خداوند در زندگی انسانها روی مسائلی چون محبت و رحمت تاکید دارد میتوان گفت که خشونت نه علیه زن مشروعیت دارد و نه هم علیه مرد؛ خشونت متضاد محبت و رحمت بوده و سلامت انسان را ازبین میبرد. زنان و مردان اشراف مخلوقات خداوند بوده و خداوند هیچگونه خشونت را برای آنها جایز ندادهاست.
منابع
- انصاری، قربانعلی(1396). پیامدهای خشونت علیه زنان در خانواده، ناشر: روزنامه افغانستان، ص8.
- ستیز، ملک(1389). خشونت خانوادهگی از دیدگاه حقوق مدنی_شهروندی، ناشر: شبکه جامعه مدنی و حقوق بشر، شماره 4، دوره 2، ص:2.
- کاوه، علی احمد(1389). چیستی و چرایی خشونت خانوادهگی، ناشر: شبکه جامعه مدنی و حقوق بشر، شماره 4، دوره 2، ص:4.
- 4. منیر، محمد داوود و دیگران(1388). خشونت خانوادهگی؛ عوامل و راهکار های مقابله با آن، شبکه جامعه مدنی و حقوق بشر، ص: 18.
- درمان، محمد اسماعیل(1389). عوامل عمده خشونت در خانواده، ناشر: شبکه جامعه مدنی و حقوق بشر، شماره 4، دوره 2، ص:3.
- 6. ملک زاده، فهیمه(1392). تاثیر جنسیت براشتغال زنان، ناشر: جامعه شناسان، تهران، ص:101.
- اسلامی، سید محمد(1389). حقوق زن از دیدگاه اسلام، ناشر: شبکه جامعه مدنی و حقوق بشر، شماره 4، دوره 2، ص:5.
- قرآنکریم
- مسند احمد، ج4،
- 10. اعلامیه رفع خشونت علیه زنان.(1994). ماده 2، مجمع عمومی سازمان ملل متحد.
- 11. www.beytoote.com
سوره مبارکه اعراف، آیه 189.[1]
سوره مبارکه حجرات، آیه 13.[2]
مسند احمد، ج4، ص145.[3]
سوره مبارکه تکویر، آیه 9.[4]
سوره مبارکه حجرات، آیه 11.[5]
سوره مبارکه نور، آیه 23.[6]
سوره مبارکه بقره، آیه223.[7]
سوره مبارکه طلاق، آیه 7.[8]
سوره مبارکه نساء، آیه4.[9]