نویسنده: غزال صاعد عضو گروه حرکت برای تغییر گاهی اوقات مرگ عزیزان باعث میشود که آدمها تبدیل به دیگری شوند و تغییری در زندگی آنها ایجاد شود
اما آیا میتوان پس از مرگ عزیزان همان روحیهی سابق را داشت؟
آیا امکان دارد دوباره به حالت قبلی برگردیم و زندگی را به روال سابقش برگردانیم؟
یکی از مهمترین ابعاد زندگی که باید به آن توجه کرد این است که باید آمادگی کامل برای هر نوع اتفاق را در زندگی داشته باشیم.
این اتفاقات ممکن خوب باشد یا بد، ممکن در زندگی مثبت تمام شود و یا هم منفی.
یکی از این اتفاقات، زندگینامههایی اند که خواسته یا ناخواسته از انسانها بهجا میماند؛ حالا فرق میکند که طرفمان چه کسی بوده و چه فعالیتهای در زندگی انجام دادهاست.
شاید خوانش آن برای خواننده کمی خسته کننده باشد، ولی از روی آن میتوان فهمید که هر کسی در ذات خودش یکی است.
در برخی مواقع باید تلاش کرد که چطور میتوان لحظات زندگی را دریافت کرد؟
بعضی اوقات میتوان لحظات زندگی را در درون یک کتاب جای داد، کتابی که ماهیت زندگی را از دست نمیدهد.
زندگی همیشه در حال تغییر است، انسانها نیز تغییر میکنند، حالا امکان دارد این تغییر در جهت مثبت باشد یا منفی، ولی چیزی که مسلم است، این است که جهت تغییر را خودمان میتوانیم تعیین کنیم.
فکر میکنم یکی از بهترین شیوهها برای کار کردن به مثابه انسان، این نیست که بدانیم ما یک وجودِ ناکامل هستیم؛ بلکه این است که باید ناتمامیت را فرض کنیم.
انسانها کامل نیستند و باید در جستوجوی فرایندهای دائمی باشند، البته که بدون اینها ما میمیریم این بدان معناست که حس کنجکاوی برای ادامه بودن و یا شدن لازم است.
در زندگی باید بعضی از واقعیتها را پذیرفت چرا که این واقعیتها جزئی از شرایط هستند حالا آن واقعیتها چه خوب باشند و چه بد.
اما نباید هرگز نسبت به این واقعیتها بیتفاوت بود، باید با جهان همگام بود!
نباید اجازه دهیم، نگرانیهای ما بر اندیشههای که در ذهن داریم مسلط شوند.
ما انسانها گاهی اوقات کارهایی را انجام میدهیم که باعث تغییرات بزرگی در خودمان و جامعه میشود!
مثلا: خوانش کتابهای غیر درسی؛
شاید اوایل به مشکلات زیادی مواجه شویم، ولی میتواند جایگاهِ خوبی در آینده برایمان رقم زند، چرا که کتابها چیزیهای در درون خود دارند که ارزش دانستن را دارد.
در لابهلای کتابها میتوان دانشی را درک کرد که نه تنها در پیش رفتن، خواندن و درک کردن؛ بلکه در چیزی فراتر از کتاب و در فهم میتواند کمکمان کند، این خود یک لذت است.
درون کتابها میتوان کشف کرد که خواندن باید رخدادی دوستداشتنی باشد.
خواندن میتواند کنش زیبایی نیز باشد.
با عمل خوانش گرفتن کتابها میتوان به حقایق پی برد و آن را کشف کرد.
کتابها یک ابزار نظری خاص دارند که به وسیله آن میتوان واقعیتهایی که در مقابلمان قرار دارند را روشن نمود.
گاهی اوقات نشان دادن این که خوانش کتابها کار آسانی است، نوعی بی مسؤلیتی است باید شفاف ساخت که خواندن یک نوع پژوهش است، تحول است، تغییر است،…
ساده نیست اما انجاماش خوب است.
برای خوانش نباید به دنبال الگو بود، زیرا نمیتوان پاسخها را از کتاب دریافت کرد باید به دنبال فرایندی بود که بتوانی از طریق آن بیاموزی.
دنبال شیوه یادگیری میتوان چیزی را شروع کرد و همچنان در عین شروع میتوان آموخت، البته نیازی نیست از قبل باید شناختی داشت چرا که اگر از پیش بشناسی نمیتوان از وضیعت آموخت نمیتوان از مردم آموخت.
اغلب مردم به خودشان اجازه نمیدهند تا ایدهها را تجربه کنند، چرا که فکر میکنند باید با سیستم سازگار باشند به خودشان اجازه نمیدهند به هیچ شیوه دیگری برای انجام امور فکر کنند در نتیجه فکرشان را برای هیچ اکتشافی باز نمیکنند.
بخاطر رفع این مشکل باید خارج از چارچوبهای معمولی فکر کرد.
گاهی بخاطر آفریدن چیزی باید آفرینش را آغاز کرد نه از فردا؛ بلکه از همین امروز باید آغازش کرد.