هنوز اولین تانک از مرز اوکراین عبور نکرده بود که صنعت نفت آمریکا دعوتهایی مبنی بر «حفاری کن، عزیزم، حفاری کن» دریافت کرد. حالا نوبت غذا بود. روسیه و اوکراین در مجموع تقریباً سی درصد از صادرات گندم جهانی را در سال ۲۰۲۱ به خود اختصاص داده بودند. قیمت گندم امسال به میزانی بیسابقه افزایش یافت و تقریباً به ۱۲/۹۴ دلار در ازای یک بوشِل (حدود ۲۵ کیلوگرم) رسید، رقمی که در ابتدای سال حدود ۷/۵۵ دلار بود. به گزارش روزنامهی فایننشال تایمز، نهاد خدمات کشاورزی ایالات متحده در فکر آن است که محدودیتهای فدرال بر استفاده از زمین را بردارد. «حفاری کن، عزیزم، حفاری کن» شعار جنگی مرتجعانه است که به زودی بلند خواهد شد.
قیمت بالای غذا به افزایش تعداد گرسنگان خواهد انجامید و حفاری برای نفت این مشکل را حل نخواهد کرد. شیوع سوءتغذیه که جنگ روسیه با اوکراین به آن دامن خواهد زد، با کاشت گندمهای تازه برطرف نخواهد شد. فصل زمستانهی کاشت گندم در آمریکا به پایان رسیده است. در شمال، تنها اقلیت کوچکی از کشاورزان کانادایی به خود زحمت دادهاند که گندم بیشتری برای فصل بهار بکارند. حتی اگر کشاورزان بتوانند فصل و خاک و باران دلخواهشان را داشته باشند، گندم بهاره تا چهار ماه دیگر آماده نخواهد شد. بازارها از همین حالا نیز قیمتهایی بر مبنای کمبود عرضه تعیین کردهاند. در میانهی این کمبود عرضه، دلالان تجارت غلات در سراسر جهان خود را برای کسب سود بیشتر از جهش قیمتها آماده میکنند.
سازمان خواروبار و کشاورزی سازمان ملل پیشبینی میکند که در بدترین حالت، قیمت غذا تا سالهای ۲۰۲۶/۲۰۲۷ هشتونیم درصد دیگر افزایش خواهد یافت. چنین وضعیتی ۱۳/۱ میلیون نفر دیگر را دچار سوءتغذیه خواهد کرد، کسانی که اکثراً در مناطق آسیا-اقیانوسیه و جنوب صحرای آفریقا زندگی میکنند.
بر اساس آمارهای نگرانکنندهی سال ۲۰۱۴، در آن سال ۶۰۶/۹ میلیون نفر دچار سوءتغذیه بودند (حدود ۸/۳ درصد از جمعیت جهان) و با روند فعلی احتمالاً در طول قرن بیست و یکم نوع بشر هرگز خود را بیش از آن زمان به پایان گرسنگی در جهان نزدیکتر نخواهد کرد. در سال ۲۰۲۰ در زمان همهگیری کووید-۱۹، بین ۱۱۸ تا ۱۶۱ میلیون نفر دیگر به این جمعیت اضافه شدند. گرچه آمارهای سال ۲۰۲۱ هنوز در مرحلهی مقدماتی است، اما وضعیت سوءتغذیه در کشورهای درحالتوسعهی دنیا خرابتر ارزیابی میشود و بنا بر پیشبینیهای وزارت کشاورزی ایالات متحده، تقریباً ۷ درصد دیگر افزایش خواهد یافت. جنگ اوکراین ۸ تا ۱۳ میلیون نفر دیگر را نیز بر این رقم خواهد افزود. در همین زمان، شدت گرفتنِ خشکسالی در شاخ آفریقا بیست میلیون نفر را در خطر گرسنگی قرار داده است. در سال ۲۰۲۲، اگر خوششانس باشیم، تنها ۸۳۰ میلیون نفر از ۲۱۰۰ کالری غذا در روز محروم خواهند بود.
سرنوشتی که واکنشهای اقتصادی و سیاسی ناکافی و تأسفآور به بحران کرونا رقم زده بود، با حملهی روسیه به اوکراین قطعیت یافت. افزایش قیمتها و گرسنگیِ ناشی از جنگ امواج تازهای از ناآرامیهای اجتماعی را در پی خواهد داشت، همانطور که افزایش قیمت غذا در گذشته چنین پیامدی داشته است: تظاهرات سال ۲۰۱۰ که بهار عربی را آغاز کرد، موج اعتراضها به کمبود غذا در سالهای ۲۰۰۷/۲۰۰۸ در هاییتی و ایتالیا، و شورشهای دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ در واکنش به صندوق بینالمللی پول. تنها تفاوت در این است که این بار، وضع بدتر خواهد بود.
برای فهم بهتر پیچیدگی موجود در موقعیت اضطراری کنونی، به داستان غمانگیز سال ۲۰۱۰ که بخشی از تاریخ گرسنگی است، توجه کنید. در آن سال نوسانات شدید در جریانات جوّی در نیمکرهی شمالی دو سانحهی بزرگ را رقم زد: یکی در پاکستان و دیگری در روسیه. وقتی یک پنجم پاکستان به زیر سیل رفت، خبر آن بهندرت در عناوین خبری قرار گرفت. اما وقتی از ماه ژوئن تا اوت سال ۲۰۱۰ گنبدی از هوای گرم بالای روسیه قرار گرفت و ۵۵۰۰۰ نفر را کشت (عمدتاً به دلیل آلودگی هوا و آتشسوزیهای مهارناپذیر) خبرها جهانی شدند. در آن زمان، گنبد هوای گرم اتفاقی ارزیابی میشد که هر پانصد سال یک بار رخ میدهد؛ پیشبینی میشود که تا سال ۲۱۰۰ این گونه موجهای گرما در اروپا و آمریکای شمالی هر دو تا سه سال یک بار اتفاق بیفتد.
زمینهای روسیه که بیش از بقیه از گرما و آتشسوزی آسیب دیده بودند، محل کشت صنعتیِ درختان کاج و غلات بودند. روسیه تقریباً ده درصد از کندههای چوب جهان را تأمین میکند. درختان کاج معمولاً به روش تجاری کاشته میشوند، زیرا چوب خوبی میدهند و بهتر از سایر درختان میتوانند در مقابل خشکسالی مقاومت کنند. اما وقتی کاج را در ابعاد صنعتی میکارند، این مزایا رنگ میبازند.
جنگلهای کاج که به طور تجاری کاشته شدهاند، برای آسانیِ کاشت و برداشت دارای درختانی همسن هستند. حال عرصهی وسیعی از درختان را تصور کنید که همگی از نظر شکل شبیه به یکدیگر و همقد هستند. در فقدان ترکیب پیچیدهی جانداران و تفاوت سن درختان که در جنگلهای طبیعی وجود دارد، کاجهای جوان بهترین آتشزنهی ممکن برای یک گنبد هوای گرم هستند و داغ و سریع میسوزند.
غذا نیز با جنگلها سوخت. محصول ذرت، آفتابگردان، سیبزمینی و نیشکر در پایان بهار نسبت به زمستان و اوایل بهار نیازمند آب بیشتری است. در دوران شوروی، کاشت غلات در پایان بهار شدیداً سازمانیافته بود. قوانین سفتوسخت نوبتبندیِ کشت غلات اجازه میداد که بعد از هر دوره که تولید محصول آب را بهشدت از خاک میکشید، خاک رطوبتِ خود را دوباره بازیابد. بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، انتقال به اولیگارشی جا را برای طرفداران آمریکاییِ بازار آزاد باز کرد، از جمله جفری ساچز و لری سامرز، ماجرایی که جانین ر. ودل آن را در مقالهی کلاسیک خود با عنوان «بچههای هاروارد به سراغ روسیه میروند» ثبت کرده است. نیروهای بازار محدودیتهای دولتی دربارهی نوع غلات و زمان کِشتِ آنها را از میان برداشت.
اغلب مناطقی که در سال ۲۰۱۰ بهشدت آسیب دیدند، جاهایی بودند که هشت یا نه سال متوالی در پایان بهار غلات کشت کرده بودند؛ آسیب واردشده به آنها بسیار بدتر از دیگر مناطق، یعنی بدتر از جاهایی بود که چنین غلاتی کمتر از پنج سال از ده سال گذشته کشت شده بودند. زمین عاری از رطوبت و تغییر اقلیمی، خطر موج گرما را سیزده برابر کرده بود. خاک وقتی خشکتر است، یعنی وقتی آبش را بر اثر عوارض بازار آزاد از دست داده، به اوج گرفتن گرما به طرزی شدیدتر و وسیعتر کمک میکند.
پیامدهای تغییرات اقلیمی و سرمایهداری برای بحران کشاورزی را گاهی بهسختی میتوان واکاوی کرد. اقتصادِ نظامِ غذاییِ جهان بیتردید عامل آسیبپذیری زمینها در برابر آتشسوزی است. اما مواردی هم وجود دارد که بسیار آسانتر میتوان به سهم سرمایهداری در ایجاد فاجعه پی برد.
در اوایل ماه اوت، با گسترش آتشسوزیها، بخش تجارت غلاتِ شرکت بینالمللی غلاتِ گلنکور که در زوریخ مستقر است، از مسکو خواست که صادرات گندم را ممنوع کند. آتشسوزیها پیشبینی تولید غلات در کمربند تولید غلهی سیبری را کاهش داده بود و با توجه به بالا بودن قیمتها از قبل، دلالان غلات در موقعیت دشواری قرار داشتند. دلالان قبلاً فرض گرفته بودند که برای اجرای تعهد خود در قراردادها، به غلات ارزان دسترسی خواهند داشت اما قیمتهای بالا که ناشی از آتشسوزیها بود، به معنای آن بود که احتمالاً باید با تحویل هر محموله ضررهای هنگفتی را متحمل میشدند. محدودیت صادرات به معنای استفاده از مادهی «خروج رایگان از قرارداد» بود. اگر مسکو چنین ممنوعیتی را اعلام میکرد، دلالان میتوانستند از بخش وضعیت اضطراری موجود در قراردادهای خود استفاده کنند: تقصیر آنان نبود که روسیه تصمیم گرفته بود که یکطرفه قوانین بازی را تغییر دهد و بر این مبنا آنها از زیر بارِ مسئولیت خود شانه خالی میکردند. در چنین شرایطی، دلالان میتوانستند همهی قراردادهایی را که با بیتوجهی بسته بودند کنار بگذارند به طوری که گویا اصلاً چنین قراردادی بسته نشده است. دو روز بعد از تقاضای گلنکور، روسیه ممنوعیت صادرات را اعلام کرد. قیمت گندم به سطحی رسید که از بحران جهانی غذا در سال ۲۰۰۸ سابقه نداشت.
افزایش قیمتها در سراسر نظام تجارت جهان، رژیم قوانین مبادلهای را فعال کرد که شکلگیری آن در دوران استعمار اروپاییان و دههها مداخلهی سازمانهایی مانند بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، به بهانهی مقروض بودن کشورها، رخ داده بود. کشورهای درحالتوسعه، از مدتها پیش تشویق شده بودند که نه غذا تولید کنند و نه منابع خود را به ذخیره کردن غلات برای موارد اضطراریِ محلی اختصاص دهند، بلکه ترغیب شده بودند که بر صادرات محصولات استوایی (چای، کاکائو، شکر، پنبه، قهوه، تنباکو و الوار) تمرکز کنند، محصولاتی که میتوانند با دلار معاوضه شوند و بدهیهایی را که اغلب به طور غیرقانونی بر عهده گرفتهاند، بازپرداخت کنند. اگر محصولات کشاورزی بهفوریت مورد نیاز باشند، زنجیرهی پرتحرک عرضه در بازار آن را تأمین خواهد کرد. بعد از رکود بزرگ سال ۲۰۰۸، محافظهکاران در بانکداری جهانی (دوباره همان لری سامرز) خواهان ریاضت اقتصادی شدند. قیمت کالاهای اساسی، بهویژه سوخت، رو به افزایش بود. دولتها تشویق شدند که قیمت بالای سوخت را بپذیرند تا نیروهای بازار بتوانند جادوی ترمیم خود را به انجام رسانند.
موزامبیک، بهویژه در سال ۲۰۱۰، بهشدت آسیب دید. استعمار پرتغال وعدههای غذایی را در موزامبیک تغییر داده بود؛ نان سفید معمول شده بود، با اینکه پیش از دوران استعمار گندم به طور طبیعی در هیچ کجا نزدیک موزامبیک کشت نمیشد. این کشور نود درصد از گندم خود را در سال ۲۰۱۰ وارد میکرد. ممنوعیت روسیه بر صادرات غلات به معنای آن بود که قیمت نان روزانه ۱۷ درصد افزایش یافت.
در سطح جهان، چند شرکتِ معاملات غلات وجود دارند که اغلب معاملات بینالمللی را به انجام میرسانند. در ۲۵ مارس، زمانی که گلولههای روسها به وسایل حمل و نقل غلات در ماریوپل اصابت کرد، ارزش سهام دو شرکت آرچر دنیلز میدلند (Archer Daniels Midland) و بونگه (Bunge) به بالاترین سطح در تاریخ خود رسید.
این افزایش قیمت نان در کنار افزایش دورقمی قیمت انرژی و آب، به ناآرامی اجتماعی انجامید. از آنجا که پلیس هم بودجهای ناکافی مختص به دوران ریاضت اقتصادی داشت، منابع اندکی برای کنترل جمعیتها در اختیارش بود. وقتی گلولههای لاستیکیشان تمام شد، مسئولان اجازهی شلیک گلولههای واقعی به معترضان را صادر کردند. در ماپوتو در ابتدای سپتامبر شش نفر از جمله دو کودک کشته شدند. اعتراضها شدت گرفت و به پایتخت یعنی چیمویو گسترش پیدا کرد. ده روز بعد، ششصد نفر زخمی و سیزده نفر کشته شده بودند.
از آن زمان، ناامنی غذایی در موزامبیک رو به افزایش بوده است، از ۲۴/۹ درصد در سالهای ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ به ۳۱/۲ درصد در سالهای ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۰. در واقع، اخبار جنوب آفریقا در این بهار وحشتناک است. در ماه مارس، موزامبیک دچار توفان گومبه شد، توفانی سطح ۳. خرید انرژی از پیش به دلیل قیمت بالای سوخت کاهش یافته بود. جنگ داخلی در شمال کشور به فقر شدت بخشید. بنا به اعلام سازمان ملل، مانند بیشتر دیگر نقاط این قاره، تقاضا برای گندم در موزامبیک هرگز تأمینشدنی نیست و بعید است که قیمتها به این زودی کاهش یابد.
معقول است که چنین ناآرامیهایی را انتظار داشته باشیم. در آخرین ناآرامیهای مرتبط با غذا در سال ۲۰۰۸ و سپس در بهار عربی در سال ۲۰۱۰، مردم به خیابان آمدند و از دولتهای خود خواستار تغییر شدند. در هند، بزرگترین دموکراسی جهان، نارندرا مودی باعث شروع بزرگترین اعتراضات جهان نیز شد و کشاورزان توانستند برخی از بدترین سیاستگذاریهای اقتصادی را که به بهانهی همهگیری کرونا برقرار شده بود، لغو کنند.
با این حال، حتی در هند یعنی جایی که تحت سوءمدیریت مودی در مواجهه با همهگیری کرونا تعداد گرسنگان به طور اسفباری افزایش یافته، امیدها دارد به باد میرود. در یک دههای که از زمان ناآرامیهای مرتبط با غذا گذشته، دیوانسالاران فرصت یافتهاند تا هژمونی بینقصی مبنی بر قیمومیت و دروغ را به وجود آورند. وقتی خبر بحران رو به وخامت گرسنگی در هند منتشر شد، سیاستمداران کشور با سرعت و مصمم به آن واکنش نشان دادند. آنها اعلام کردند که این اخبار دروغین بوده است. در همین حال، طبقهی سیاسی کشور به موفقیتی ناممکن در انتخاباتهای منطقهای دست یافت. حتی در مناطقی که کشاورزان در آن اکثریت دارند، و جاهایی که رهبران ملی کشاورزان علیه حزب حاکم (حزب مودی) مبارزه میکردند باز هم این حزب پیروز شد. در سالهایی که از بحران پیشین غذا گذشته، در هند و دیگر نقاط دنیا، احزاب راست افراطی نهادهای دموکراتیک را به نحوی بیامان خراب و جنبشهای تحولخواه را به طور دائم سرکوب کردهاند. دلایل کافی وجود دارد که در موج بعدی ناآرامیهای مرتبط با غذا صدای مخالفان بسیار بیرحمانهتر از موزامبیک، بهار عربی و قیام هاییتی در سال ۲۰۰۸ خاموش خواهد شد.
میراث استعماری موزامبیک، تغییرات اقلیمی در روسیه و سرمایهداری در بازارهای جهانی، تنها بخشی از دلایل بسیج صدها میلیون نفر در خیابانها در اعتراض به گرسنگی در سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۱۰ بودهاند. اما وضعیت گرسنگی در دههی ۲۰۲۰ دوباره وخیمتر خواهد شد. استعمار، تغییرات اقلیمی و سرمایهداری را اکنون چهار عامل دیگر تشدید کردهاند: کووید-۱۹، جنگ، کشاورزی شیمیایی و فرصتطلبی بزدلانه.
تغییرات اقلیمی به خشکسالی در کمربند غلات در ایالات متحده و آمریکای لاتین انجامیده است. این موضوع هماهنگ با پیشبینیهایی است که بر اساس آنها ۶۰ درصد از مناطق تولید غلات در جهان در پایان این قرن دچار کمبود آب خواهند بود؛ و به این امر وخامت آب و هوا را که تمام کرهی زمین را تهدید میکند باید افزود.
بهرغم کوششهای پرخرج برای نشان دادن اینکه بحران کووید-۱۹ پایان یافته، هنوز مشکلی جهانی است. اختلال در زنجیرهی عرضهی کالا و سودجویی شرکتها از این اختلالات، قیمت کالاهای اصلی را بالا برده و به فقیرترین قشر جامعه بیشترین آسیب را وارد کرده است. گرانتر شدنِ زندگی، با فشار همیشگیِ ناشی از مراقبت از دیگران در طول زمان ترکیب میشود. در نظام سرمایهداری، مصالحههایی میان مراقبت از دیگران، بهرهکشی از خود، برخورداری از غذا و محل زندگی که مردم به طور روزانه به آن مجبور میشوند، باز هم شدت خواهد یافت. بارِ سنگین کووید-۱۹ همچنان به نحوی نامتوازن بر دوش زنان در اجتماعهای کمدرآمد خواهد بود.
مسلماً منازعاتی پیش از جنگ اوکراین هم وجود داشته و همزمان با آن هم ادامه دارد، از جنگ در یمن گرفته تا سوریه، از میانمار گرفته تا مکزیک. قبیحترین سلاحهای تولیدشده در صنعت اسلحهسازی یعنی مینهای ضدنفرِ زمینی، در پهنای زمینهای تولیدکنندهی غذا در سراسر جهان کار گذاشته شدهاند. در هر برخورد نظامی، خطوط تولید غذا دچار اختلال میشوند، کشت و نگهداری زمینها متوقف میشود، منابع غذای ضروری برای بقا قطع میشوند، منابع مالی دیگر صرف تأمین اجتماعی نمیشود و به امنیت نظامی هدایت میشود و پناهجویان مجبور میشوند گاهی تا دههها به محصولات غذاییِ سرزمینهای دور از وطن خود وابسته باشند.
استعمار هم به تقاضا برای گندم و هم به مسیرهای تجاریِ آن شکل داده است. اینکه هند و آرژانتین جاهایی هستند که در فصلهای کمبود، گندم تولید میکنند، به طور کامل مبتنی بر منافع استعماری بریتانیا در گذشته است (و همچنین در مورد آرژانتین، به نفع تجارت غلات آمریکا). استعمار تنها تقاضای مواد غذایی را به وجود نیاورد؛ وسایل تأمین محصول در مسیرهای تجارت غذا تار و پود استعمار را تشکیل میداد. در میانهی بحران در زنجیرهی عرضهی کالا، باید به یاد آوریم که ایجاد زنجیرههای عرضهی کالا در پهنای قارهها با سرآغاز سرمایهداریِ نژادپرستانه در قرن پانزدهم همریشه است. با تأمل بر این تاریخ، استفانو هارنی و فرد موتن در اثر معتبر خود با عنوان تماماً ناتمام(۲۰۲۱) استدلال میکنند که تدارکات با «قرار دادن همه چیز در راه خود در بستر زمان و مکانی هماهنگ که برای تضمین مالکیت ایجاد شده…، علم سفیدپوستبودن را به وجود میآورد، علمی که به معنای علم فقدان [برای دیگران] است».
کشاورزی شیمیایی عرضهی استعماری غلات را تحکیم کرد. ویلیام کروکس، شیمیدان، در سال ۱۸۹۸ در نشریهی کشاورزیکیپ آف گود هوپ (Agricultural Journal of the Cape of Good Hope) در مورد ضرورت استفاده از نیتروژن اتمسر چنین نوشت: «اگر نتوانیم از تغییر الگوی مصرف اطمینان حاصل کنیم، نژاد بزرگِ سفید دیگر در جهان پیشرو نخواهد بود و نژادهایی که نان گندم غذای آنها نیست، آن را از صحنهی وجود محو خواهند کرد». اهمیت کودهای شیمیایی برای رژیم غذایی مدرن در این مدت باز هم افزایش یافته است. تحکیم بازار در صنعت کود گزینههای اندکی را برای کشاورزان باقی گذاشته است. در ایالات متحده، بازار کودهای پتاس کاملاً در کنترل شرکت نوترین اند موزاییک (Nutrien and the Mosaic) است و ۷۵ درصد کودهای نیتروژنی را چهار شرکت سیاف ایناستریز ( industriesCF) ، نوترین (Nutrien) ، کوخ (koch) و یارا یواسای (Yara USA) تولید میکنند. حال، با شعله گرفتن جنگ در اوکراین، برخی از بزرگترین صادر کنندگان کود از بازار خارج شدهاند. روسیه بزرگترین صادرکنندهی کود نیتروژنی (محصولی که اساساً از فرآوری گاز طبیعی با نیتروژن اتمسفر به دست میآید) و دومین صادرکنندهی کودهای فسفری و پتاسیمی در جهان است که هر دو از فرآوری سنگهای معدن موجود در معادن روسیه تولید میشوند.
سرمایهداری مدام راههای جدیدی برای استثمار از طریق بازارهای جهانی مییابد. در کتاب اقیانوسهایی از غلات (۲۰۲۲) اسکات رینولدز نلسون به ما یادآوری میکند که امکان جایگزینیِ قراردادهای فروش گندم در سطح جهان تصادفی نیست. برای فهم اینکه چگونه گندمی که در شیکاگو معامله میشود میتواند با گندمی که در دریای سیاه به فروش میرسد جایگزین شود، باید تاریخ نظامی، اقتصادی و سلطهی سیاسی آمریکا را که با جنگهای اروپا برای حفظ صلح، زمین و نان گره خورده، مطالعه کرد. تحکیم بازار چند شرکت را در موقعیتی قرار میدهد که سلطهای شدید بر کل بازار پیدا کنند.
در سطح جهان، چند شرکتِ معاملات غلات وجود دارند که اغلب معاملات بینالمللی را به انجام میرسانند. در ۲۵ مارس، زمانی که گلولههای روسها به وسایل حمل و نقل غلات در ماریوپل اصابت کرد، ارزش سهام دو شرکت آرچر دنیلز میدلند (Archer Daniels Midland) و بونگه (Bunge) به بالاترین سطح در تاریخ خود رسید. اگر شرکت دریفوس و کارگیل نیز در بورس ثبت نام کرده بود، ارزش سهام آن نیز همین رویه را دنبال میکرد. از آن زمان تا کنون قیمت سهام این شرکتها از این هم بالاتر رفته است.
بدهیهایی که کشورهای ثروتمند از کشورهای فقیر طلب دارند، ۷/۸ تریلیون دلار است.
با این حال، هرچند همهی شرکتها از مکدونالدز گرفته تا لویی ویتون مسکو را ترک کردهاند، به گزارش والاستریت جورنال ترکیبی از دلالان بینالمللی غلات و شرکتهای شیمیایی در آنجا باقی ماندند. شرکتهای آرچر دانیلز میدلند، بایر، و کارگیل با استناد به دغدغههای انساندوستانه، میگویند که در روسیه پایداری خواهند کرد. این دلالان بیمیلِ گرسنگی و بدبختی، به نظامی خدمت خواهند کرد که به اعتراف خود از آن رضایت ندارند، حتی اگر مجبور شوند که از این کار سود هنگفتی ببرند.
این ما را به موضوع فرصتطلبیِ بزدلانه میرساند. فاجعه در نظام غذایی برای استثمارگران زمین و نیروی کار بهانهای فراهم کرده که راه فراری برای دیگران باقی نگذارند. در نظام غذایی، حالت استثناییِ جنگ به همه اجازهی ویرانگری میدهد، از رئیسجمهور برزیل، ژائیر بولسونارو، که از کمبود کود به عنوان بهانهای برای حفر معدن در آمازون در زمینهای بومیان استفاده میکند تا تعویق قوانین محدودیت استفاده از سموم در اتحادیهی اروپا.
فایننشال تایمز گزارش میکند که سازمان خدمات کشاورزی در آمریکا در فکر سست کردن محدودیتهای حفظ زمین است. بازگشایی زمینهای بیشتر برای کشاورزی در ماه آوریل، احمقانه است. گندم زمستانهی آمریکا در پاییز کاشته میشود و کاشتن گندم در بهار محدود به نوار زمینهای شمالی در داکوتا و مونتانا است.
در آفریقا نیز اقدامات مشابهی در حال انجام است. اگنس کالیباتا، رئیس اتحادیهی انقلاب سبز در آفریقا (AGRA) در روزنامهی تایمز برای بحران گرسنگی راهحلی پیشنهاد داده که بر مبنای آن کشاورزان آفریقایی حق دسترسی به کودهای شیمیایی را برای کشتِ بیشتر غذا خواهند یافت، همان کودهایی که قیمت آنها به بیشترین میزان تاریخ خود رسیده و از ابتدای سال جاری ۳۰ درصد افزایش یافته است. این استراتژی که «اتحادیهی انقلاب سبز در آفریقا» آن را رواج میدهد، در پانزده سال گذشته به شکلی تهاجمی دنبال شده است.
سازمان خیریهی بیل و میلندا گیتس برنامهای برای آفریقا تدوین کرده بود که کشاورزان آفریقایی را به کشاورزان تجاری به سبک آمریکایی تبدیل کند و آنها را به واردات کود و سم وابسته سازد. هدف برنامهی میلیارد-دلاری آنان «تسهیل انقلاب کشاورزی در آفریقا» بود. بر اساس ارزیابی مشاوران این سازمان، این برنامه شکستی فاحش در پی داشته است. ارزیابیهای مستقلی مانند آنچه زیر نظر تام وایز انجام شده، بهشدت انتقادآمیزترند. این برنامه در سال ۲۰۰۶ با هدف رسیدگی به بیست میلیون خانوار کشاورز و کاهش ناامنی غذایی به نصف تا پیش از سال ۲۰۲۰ آغاز شد. هیچیک از این اهداف متحقق نشده است. آمار گرسنگی سی درصد افزایش یافته است؛ هم پول خانوادهی گیتس و هم صدها میلیون دلار از پول مالیاتدهندگان آمریکایی تلف شده است. شیوع گرسنگی در موزامبیک از پیامدهای واردات کودهای شیمیایی بوده است. اگر «اتحادیهی انقلاب سبز در آفریقا» کارآمد بود، نتیجه عکس این میبود. نهاد توسعهی بینالمللی آمریکا نباید دیگر به حمایت مالی از آن ادامه دهد.
پس چه میتوان کرد؟ بیتردید حرف مفت و خودمشغولی در صنعت توسعه تازه نیست، اما بهویژه در این زمان غمانگیز است، زیرا بر اساس گزارش اخیر IPCC میدانیم که تغییرات اقلیمی بیشترین آسیب را به فقرای کشورهای درحالتوسعه خواهد زد. این بدان علت غمانگیز است که همیشه برای مقابله با گرسنگی گزینههای بهتری وجود داشته و دارد. برای حفظ تقارن، من هم به پنج عاملی که میتواند باعث کاهش گرسنگی شود، اشاره میکنم.
ذخیرهسازی: رئیس سازمان تجارت جهانی آنقدر خود را پایین آورده که از کشورها خواهش میکند که «لطفاً» غلات را ذخیره نکنند، زیرا اگر شهروندان خود را بر شهروندان دیگر کشورها ترجیح دهند، غلات کافی برای همه وجود نخواهد داشت. بعد از افزایش شدید قیمت غذا در سال ۲۰۰۸، حتی مشاوران خودِ بانک جهانی گفتند که شاید خواستهی کشورهای درحالتوسعه مبنی بر در دسترس داشتن ذخایر محلیِ غلات معقول بوده است. گرچه حفظ این ذخایر ممکن است با بهرهوری همراه نباشد، اما نوعی سرمایهگذاری در ثبات داخلی محسوب میشود، چیزی که بانکداران از دیرباز آن را مشمول تخفیف میکردهاند. باید توجه داشت که چین در مقابل دیدگاههای سنتیِ نئولیبرالها مقاومت کرده و در مورد برخی غلات، بزرگترین ذخایر جهان را بر حسب سرانه جمعیت دارد. کشورهای کمقدرتتر امکان استفاده از این گزینه را ندارند.
تنوعبخشی: یکدست کردن غلات نتیجهی اولویتهای اقتصادی بوده، نه ژنتیکی. دلالان محصولات به بازارهای جهانی به گونهای شکل دادهاند که قابل جایگزینی با یکدیگر باشند. تصادفی نیست که دلالان میتوانند گندم لازم برای اجرای تعهدات قراردادهای خود را از یک فروشگاه بزرگ جهانی تأمین کنند، زیرا بخش اعظم این فروشگاه را خود به وجود آوردهاند. گرچه نخستین قرارداد آتی غلات در ایدو در ژاپن بسته شد، معیار تجارت غلات در جهان را میتوان به شورای تجارت شیکاگو نسبت داد. طرفداران این قراردادها میگویند که آنها تا حدی ثبات قیمتها را به همراه دارند. تنوع بخشیدن به غلات نیازمند ایجاد دوایر جلوگیری از خطر و مدیریت قیمت مخصوص خواهد بود، اما در این صورت لازم نخواهد بود که چنین تضمینهایی به قیمتی که صاحبان قمارخانهی صنعت غذا میخواهند خریداری شود.
چشمپوشی از بدهیها: کشورهای درحالتوسعه بهندرت میتوانند سیاستگذاریهای اقتصادیشان را شکل دهند، زیرا همیشه به کشورهای پیشرفته بدهکارند. همهگیری کووید-۱۹ بازپرداخت این بدهیها را بسیار مشکلتر هم کرده است. سورینام، بلیز، اکوادور و زامبیا همگی از بازپرداخت بدهیهای خود بازماندهاند. سریلانکا همین امسال هم شاهد اعتراضات بوده است. هر از گاهی بانکداران کشورهای ثروتمند نمایشهایی بازی میکنند و در آنها خواستار بخشش بدهیها یا ارائهی کمکهای خارجی برای توسعه میشوند. در سال ۲۰۱۹، سطح این کمکها به ۱۵۲ میلیارد دلار رسیده بود. بدهیهایی که کشورهای ثروتمند از کشورهای فقیر طلب دارند، ۷/۸ تریلیون دلار است. همچنان که نرخ بهره افزایش مییابد، کشورهای فقیری که بدهکار تأمینکنندگان مالیِ توسعه هستند، با انتخابی دشوارتر از قبل مواجه خواهند بود که آیا بدهیهای خود به ثروتمندان را بپردازند یا غذای فقرا را تأمین کنند. بریتانیا به تنهایی ۶۴/۸۲ تریلیون دلار از هند بر مبنای قیمت دلار سال ۲۰۲۰ گرفته است. با این حال، طوری وانمود میشود که گویی این بریتانیاست که وام میدهد. چشمپوشی از بدهیها راه برونرفتی از این وضعیتِ بیمعناست.
جداسازی: سوختهای فسیلی نقشی بیش از حد مهم در نظام غذایی مدرن بازی میکنند، با اینکه شواهد فراوانی وجود دارد که کرهی زمین نمیتواند در بلندمدت استمرار ورود نیتروژن به خاک با استفاده از انرژی ذخیرهشده در گاز طبیعی را تاب آورد. حرکت به سوی زندگی در دایرهی محدودیتهای کرهی زمین از نظر مصرف نیتروژن میتواند، بر عکس، راه تغذیهی ده میلیارد نفر تا سال ۲۰۵۰ را هموار کند. انجام دادن این کار نیازمند شکستن کنترل صنایع انرژی و غذا بر اقتصاد واقعی است.
علم پیشرو به کار میآید. برخی از جدیدترین پیشرفتهای علم کشاورزی-بومشناختی هستند و از لحاظ بسیاری از شاخصها، نتایج بسیار بهتری را از کشاورزی صنعتی به دست میدهند. اما سیاستمداران عمدتاً این پیشرفتهای علمی را نادیده میگیرند، به این دلیل که مجریان آن کشاورزان هستند. در انگلیسی ایدهی کشاورزِ دانشمند نوعی تضاد واژگانی تلقی میشود، حتی با اینکه بیش از هشت میلیون گروه از کشاورزان (نه افراد بلکه نهادهایی که عمدتاً در کشورهای درحالتوسعه قرار دارند) به اجرای این پیشرفتهای علمی متعهدند. کوتهبینیِ شهرنشینها در تصورشان از کشاورزان بهعنوان مردمانی بیدانش که منتظر هدیهی دانش آنها هستند، واقعیت را وارونه میکند. این معلول تصورات غلط استعمارگرانه دربارهی شهریهای فاضل و روستاییان احمق است که هنوز بر تفکر دربارهی نظامهای غذایی اثرگذار است. به همین دلیل، آخرین عاملی که بیان میکنم، از همه مهمتر و از همه مشکلتر است.
استعمارزدایی: دلالان گرسنگی جهانی به این دلیل انتظار سود بیشتری دارند که ما در نظامی استثمارگر زندگی میکنیم که سالها حرص و طمع آن را به وجود آورده است. احمقانه است که انتظار داشته باشیم آنها شانه بالا بیندازند و کنار بکشند. قدرت هرگز بدون مطالبه به چیزی تن نمیدهد. مطالبات استعمارزدایانه انقلابی و تحولآفریناند، زیرا باید با آیندهای آخرالزمانی که در انتظار سرمایهداری متأخر است، مقابله کنند. ما از دوران مرمتهای آسان مثل رأی دادن با گزینش کالاها یا خرید از کشاورزان محلی گذشتهایم. هر قدر هم به جای نیهای پلاستیکی از نیهای آهنیِ بیشتری استفاده کنیم، باز نمیتوانیم ساختمان نظام گرسنگی جهانی را که امروز در آن زندگی میکنیم، ویران کنیم. رژیمهایی برای مراقبت، ترمیم و مرمت وجود دارند که تحولاتی بنیادین را پیشنهاد میکنند. موفقیت در اجرای آنها نیازمند شجاعت در برابر فاشیسم جهانیِ نوظهور است. با این حال، درسهای این تحول هماینک نیز موجود است، از کلبههای آفریقای جنوبی گرفته تا خیابانهای دیترویت تا آزمایشگاههای کشاورزی-بومشناختی متعلق به جنبش کارگران بدون زمین در برزیل. سیاستگذاریهای ضروری نیز هماینک موجودند. بر عهدهی ماست که برای اجرای آنها به پا خیزیم.
منبع: وبسایت آسو