پرش به محتوا

ماه و نور در اندیشه مولانا

عبداللطیف محمدی

شبی به ماه نگریسته ای تا با تو، از رازش بگویم؟

مه فشاند نور و سگ عوعو کند    هر کسی بر خلقت خود می تند

هر کسی را خدمتی داده قضا    در خور آن گوهرش در ابتلا

این اشعار از دیباچه دفتر ششم مثنوی معنوی است. یعنی ماه نور میافشاند و سگ عوعو میکند، هر کسی بر خلقت خویش میرود. یعنی؛ خاصیت ماه نور خود را بر زمین و اهل زمین نثار کردن و خاصیت سگ در برابر نور ماه پارس کردن است.

به موجب این آیه کریمه «فطرة الله التی فطرالناس علیها لا تبدیل لخلق الله»، لابد هر کسی بر مقتضای خلقت اصلی خود عمل میکند. قل کل یعمل علی شاکلته، به موجب این نص شریف تمام آدمیان بر مقتضای شاکله طبیعی خود عمل میکنند. بحرالعلوم مینویسد: “مراد از خلقت، آنچه که طبیعت بران مفطورست از فعل به قدر استعداد عین ثابت و ظاهرست که از هر کسی به قدر خلقت خود ظهور می آید چنانکه حلقه سگ شورست و حلقه ماه روشنی دادن است …” و کل اناء یترشح بما فیه. به موجب این قول، در کاسه وجود هر کس هر چه قرار داده شده باشد، همان به ظهور میآید. هر بار که از افراد گمراه و از اصحاب غوایت، فسق و معصیت و کفر و نخوت و خصلتهای امثال اینها به ظهور بیاید، آن سعادتمندانی که اهل هدایت و اصحاب طاعتند، با رفق و ملایمت و با لطف و پند و نصیحت آنان را به طریق حق ارشاد و دعوت کنند.

صحبت از شاهد زیبارو و نقرهی ماه، در مثنوی زیاد مورد استقبال قرار گرفته است. از دیدگاه مولانای بزرگ (رح) جانهای روحانی مانند نوراند، و سالکان طریقت الهی بدن هایشان در زمین و در این دنیا غریب هستند اما ارواحشان در آسمانی معانی سیر و سیاحت میکنند. آنان مانند ماه، به اهل عالم نور میافشانند اما کو آدمیانی که دوستدار نور باشند و مستعد این رحمتها و فیوضات ربانی؟

امام محمد غزالی (رح) حقیقت نور، نور حقیقی و مجازی را به انواع و اقسام مختلف دستهبندی نموده اند و به تعبیر و تعریف آن در نزد عوام، خواص و خواص خواص پرداخته اند.

ایشان نیز مانند مولانا (رح) برای نورهای آسمانی که نورهای زمینی از آنها اقتباس شدهاند، ترتیب و مرتبهای قایل شدهاند که بعضی از بعضی دیگر اقتباس شدهاند. میفرمایند: آنکه به منبع و سرچشمهی اول نزدیکتر است، در رتبه اعلی قرار دارند.

ایشان در یک مثال چنین واضح میسازند: فرض کنید نور ماه از روزن خانهای داخل میشود و بر آئینهای که منصوب بر دیوار است میتابد و از آن به دیوار دیگری که در مقابل اوست، منعکس میگردد؛ سپس از آنجا به زمین معطوف میشود به طوریکه زمین روشن می گردد.

میدانیم که آن نور که بر زمین تابیده، تابع نوری است که در آئینه است و آنچه در آئینه است، تابع ماه است و آنچه در ماه است از خورشید می باشد، زیرا ماه از او کسب نور کرده است و این انوار چهارگانه را مراتبی است که بعضی از بعضی دیگر بالاتر و کاملتر میباشند و برای هر یک مقام معلوم و درجهی ویژهای است که از آن تجاوز نمی کنند.

نکته بسیار مهمی که درباره مراتب نور باید دانست این است که نورها دارای مرتبه هستند، و این ترتیب منتهی میشود به ذاتی که ذاتاً نور بخش همه ماسوای خویش است. برترین سلسله نورانی که به چراغ نورافشان تعبیر شده است، بیان ویژگی روح قدسی نبوی است که از این طریق انواع معارف، بر خلایق جاری و سازی میگردد و با تعبیر «سراج منیر» یاد شده است و این تعبیر قرآنی به سردار دو عالم، محمد مصطفی (ص) تفویض شده است و پیامبران الهی، همه چراغ اند.

این حقیقت بدیهی و آشکار بر کسی نمیتواند پوشیده باشد که این چراغهای نورافشان انبیاء الهی و پس از ایشان به مراتب و مقام آنها، اولیاء و دوستان خداوند اند؛ پس میتواند چنین نتیجه گرفت که سلوک در مسیر روشن این ارواح قدسی، در حقیقت منور شدن به نور حقیقی ذات باری تعالی است، چه، نام نور به غیر ذات بحت و بیچون او، مجاز محض است. به همین ترتیب مخالفت و معاندت با این سلسله نورانی، در واقع مخالفت با و محرومیت از، نور حقیقی است. مولانا (رح) از دشمنان نور خدا و دوستان حق، بسیار متنفر است و با آنها با درشتی سخن میگوید. او آنها را چون سگان میداند که با عوعو کردنشان در برابر قرص کامل ماه، قصد آزار آنها را دارند اما ماه، بیمی از سر و صدای آنها ندارد همانطور که ماه نورش را از خورشید میگیرد، انسان کامل نیز از پروردگار نور می

گیرد.

هلال ماه در ابتدای حضور و ظهور خود، در آسمان دیده نمیشود و در گمنامی به سر میبرد؛ مردان الهی نیز گاه در محاق هستند و گاه چون ماه شبِ بدر حضور دارند و می تابند.

خلاصه و جان کلام حضرت مولانا (رح) این است که آدمی با آنکه زاده خاک است اما با تنفس در هوای پاک الهی میتواند مانند ماه بر همه جانها بتابد و قلبها را روشنایی دهد.

و اما اصل داستان بر میگردد به امتثال امر خداوند به تبلیغ و دعوت مردم. در قرآن عظیمالشان نیز به کرات تصریح شده است که وظیفه رسول الهی تبلیغ مبین و آشکار است. چنانکه مثلاً حضرت نوح (ع) نهصد سال قوم خویش را به طریق حق دعوت میکرد، ولی لحظه به لحظه عناد و انکار قومش بیشتر میشد. رک آیه 14 سوره عنکبوت. که آنحضرت (ع) مدت پنجاه سال کمتر از هزار سال در میان قوم خود درنگ کرد. پس طوفان، ایشان را را فروگرفت. مولانا میفرماید که حضرت نوح (ع) هرگز به خاطر لجاجت و عناد قوم از گفتن و دعوت کردن آنان به طریقه حق دست نکشید؛ مسلماً ساکت نیز نماند.

گفت: از بانگ علالای سگان  هیچ واگردد ز راهی کاروان؟

حضرت نوح (ع) با خود گفت: مگر ممکن است که کاروان به خاطر عوعوی سگان از حرکت باز ایستد؟ [چنانکه در مثل آمده است که: سگ لافد و کاروان گذرد.(

یا شب مهتاب از غوغای سگ  سست گردد بدر را در سیر تگ؟

یا مثلاً مگر ممکن است که در شب مهتاب سر و صدای سگان، ماه منیر را از حرکت و نورافشانی بازدارد؟ [چنانکه گفتهاند: البدر یلوح و الکلب ینوح. «ماه میتابد و سگ مینالد.”

مه فشاند نور و سگ عوعو کند    هر کسی بر خلقت خود میتند.

ماه، نورافشانی میکند، و سگ عوعو راه میاندازد. هر کسی طلق خلقت خود عمل میکند. مصراع دوم به مضمون آیه 83 سوره اسراء اشارت دارد. مولانا در این تمثیل، حق ستیزان را به «سگ»، و اولیاء الله را به «ماه تابان» تشبیه کرده است.

بدر، بر صدر فلک شد شب، روان    سیر را نگذارد از بانگ سگان (1464) دفتر چهارم

طاعنان همچون سگان بر بدر تو    بانگ میدارند سوی صدر تو (1465) دفتر چهارم

منابع:

انقروی, ا. (1388). شرح کبیر انقروی، جلد اول. تهران: نگارستان کتاب.

بحرالعلوم, ح. (n.d.). شرح مثنوی.

زمانی, ک. (n.d.). شرح مثنوی. تهران.

بحرالعلوم, ح. (n.d.). شرح مثنوی.

غزالی, ا. م. (1380). تجلی انوار. تهران: احسان.

به اشتراک بگذارید