عبدالطیف محمدی
بشـنو از نـی چـون حكـایت میکنـد
از جــدایـیهـــا شكــایت میکنــد
از اين ني بشنو كه چگونه از فراق سخن ميگويد و از جداييها و ايام هجران شكوه ميكند. ني، تمثيلي است از انسان كامل و ولّي واصل. اينكه ني رمزي از وجود انسان تلقي شود پيش از مولانا هم در نزد صوفيان معمول بوده است، از آن جمله شيخ احمد غزالي در رساله بوارق يك جا به ني ( قَصَب) اشاره ميكند و آنرا رمزي از ذات انساني ميشمرد. همچنين در حديقه سنائي و در ذيل اوحدالدين رازي بر سيرالعباد سنائي هم اشارتهايي به درد و سوزِ ني و ارتباط آن با احوال انساني هست.
اسماعیل رسوخی مینویسد که مولانا مثنوی را با امر به شنیدن آغاز کرده و شنیدن را به گفتن مقدم نموده است زیرا برای سخن گفتن، ابتدا شنیدن لازم است. و مقصود از «نی» مرشد عالی است که صوفی صافی باشد. کسی که درونش از ماسوی خالی و از نفخه حق پر باشد زیرا این حالت مناسب نی و انسان کامل است. «نی» با انسان کامل مشابهت ظاهری نیز دارد که در شروح مثنوی به طور مفصل بیان گردیده است.
حکیمالامت اشرفعلی تهانوی (رح) در کلید مثنوی میگوید: “مقصود مولانا از «نی»، روح انسان است. روح انسان در عالم ارواح (عالم ملکوت) سرشار از محبّت خالق و غرق در معرفت حقّ بود. وقتی با عالم اجسام (عالم ناسوت) ارتباط پیدا کرد، صفات جسمانی از قبیل شهوت و غضب بر او غلبه یافت و در صفات روحانی او از قبیل محبّت، معرفت و … تنزّل آغاز شد. در این میان هرگاه بر اثر جذبه و كششی از عالم غیب، یا مصاحبت انسان کاملی و یا بنابر نشانهای و یا ذوق شخصی به یاد گذشتهاش افتاد و به كمبودهای پدید آمده در آنها پی برد، بسیار اندوهگین شد و با زبان قال یا حال، اندوه و تأسف خود را آشکار كرد.” وی در ادامه مینویسد: “مولانا این اظهار اندوه را به حکایت تعبیر میکند و چون این حکایت و اظهار تأسف توأم با آه و ناله و غم و اندوه است، آن را به نی تشبیه میکند. از طرفی، صفات حمیدة روح زیاداند، از قبیل محبّت، معرفت، ذکر دائم و… و در همه خلل ایجاد شده است، وقتی به تک تک آنها میاندیشد و اینکه در هر یکی از آنها نقایصی پدید آمده و از حالت اصلی خود فاصله گرفتهاند، بر جدایی و دوری از یکایک آنها پریشان و اندوهگین میشود، به همین سبب نه از یک جدایی بلکه از جداییهای بسیاری شکایت میکند”.
مولانا عبدالرحمن جامی (رح) در نی نامه، شیخ عبداللطیف بن عبدالله عباسی گجراتی (رح) در شرح مثنوی و شارحین دیگر همهگی به این نظراند که مراد از نی انسان کامل و مکمل است. و یا گفتهاند که مراد از نی، روح انسانی است و مراد از جدایی، جدایی از استفاضه (فیض گرفتن) از انوار حق است.
مولانا عبدالرحمن جامی (رح) تعبیرات مختلف و ظاهری از «نی» را سزاوار مقام والای انسانی نمیدانند و مینویسند: “بعضی اوصاف و احوال که حضرت مولوی بر «نی» اجرا کرده است ملایم این معنی نمینماید و جامع میان ایشان آن باشد که حرکات و سکنات هیچ یک فیالحقیقه مستند به وی نیست بلکه وی مظهر افعال و احوال دیگر است که مؤثر و متصرف است و وی را مرتبهای است.”
نيكلسون با الهام از شارحان پيشين ميگويد: نميتوان ترديد كرد كه ني بطور كلي روح ولي يا انسان كامل را مينماياند كه به سبب جدايي از خود از « نيستان»، يعني آن عالم روحاني كه در مرتبه پيش از وجود مادّي آنجا وطن داشت، نالان است و در ديگران نيز همين اشتياق را به وطن حقيقيشان زنده ميسازد. ديگر اينكه ني به خصوص در اينجا يا كنايه است از حسامالدين (كه شاعر با او عارفانه يكي است) يا نشاني است از خود شاعر كه وجودش از نفخه الهي پُر است و آن را در قالب نغمه و ترانه جاري ميسازد. اين استعاره هم در ديوان شمس و هم در مثنوي معنوي فراوان آمده است.
بهرحال این بیت جز شرح فراق و جدایی این انسان کامل و ملکوتی از آن نیستان آسمانی نیست و این که چگونه این « نی» که از اصل خود جدا مانده است، میتواند «روزگار وصل» خود را در نیستان حقیقت باز جوید. و تا به مقصود خویش نرسد، همیشه نوای درد هجران و رنج غربت و غریب افتادگی خویش را باز میگوید.
باری در جامعه و ادبیات ما اصول عرفانی عمدتاً در قالب شعر و تمثیل آمده است. و یکی از دلایلی که درک مسایل عرفانی را برای نسل بعدی دچار پیچیدگی کرده، همین تمثیلی و رمز و رازی بودن اصول است. با مطالعه اجمالی مثنوی در مییابیم که در این کتاب بزرگ، مسئاله انسان مطرح است. مثنوی سرتاسرش داستان انسان، عشق به انسانیت و کمال است و مولانا در قالبهای نمادین و سمبلیک، کششها و تعارضات درون انسان را روایت میکند.
سرآغاز مثنوی با کلام زیبا و فنا ناپذیر «بشنو» که گنجینه ادبیات زبان فارسی دری و تراوش افکار زیبا مرد اندیشه و عرفان، مولانا جلالالدین محمد بلخی (رح) است.
در این مورد که مثنوی چرا حسب معمول با حمد و بسمالله آغاز نشده تعبیرات گوناگونی نوشتهاند. مثلاً میگویند که حضرت مولانا پس از خاموشی طولانی در اواخر عمر و رحلت ناگهانی (672. هـ . ق.) کتاب خویش را در حالی که روح بلندش در آتش شوق و درد ناله و فریاد میکرد و میسوخت، با حکایت و شکایت روح سالک آغاز کرده است؛ زیرا در آن زمان جز درد عشق و ناله چیز دیگری به زبان ایشان نیامده است.
حکیم الامت میفرمایند: “گاه این سؤال مطرح میشود كه چرا مولانا رومی كتابش را با حمد خدا و درود بر پیامبر آغاز نكرده است؟ این سؤال اساسی ندارد؛ زیرا برای آغاز اموری از این قبیل، حمد و درود منحصر به نگارش نیست، بلكه بر زبان آوردن آن نیز كفایت میكند. همانگونه كه در آغاز دیگر كارها به زبان آوردن «بسمالله …» معمول است و هیچ كس برای آغاز كاری «بسمالله …» را نمینویسد.”
بنابراین، مثنوی شرح داستان نی است. از همان ابتدای مثنوی، این نی که تمثیلی از انسان کامل است، شرح درد خود را آغاز میکند. او حکایت جدایی از موطن حقیقی انسان را میگوید و این شروعی است برای داستانهای مثنوی که باز داستان رنج انسان و دوریاش از عالم بالاست.
بنابراین، مثنوی شرح داستان نی است. از همان ابتدای مثنوی، این نی که تمثیلی از انسان کامل است، شرح درد خود را آغاز میکند. او حکایت جدایی از موطن حقیقی انسان را میگوید و این شروعی است برای داستانهای مثنوی که باز داستان رنج انسان و دوریاش از عالم بالاست.
تمامی این شش دفتر، راه سیر و سلوک انسان و رسیدن به قرب الهی را نشان میدهد و مولانا چه خوب به شیوههای مختلف، انسان خواب آلود را به هوشیاری میرساند و به پیچیدهترین مسایل فلسفی و کلامی پاسخ میدهد.
داستان غربت نی، از دیباچه مثنوی آغاز میشود و تا پایان دفتر ششم ادامه مییابد. در این مسیر، نی به بازگویی منازل خلقت آدمی، مراتب روح آدمی و مشتاقی و مهجوری او برای بازگشت به وطن میپردازد. پس مطلوب نیست که رابطه ما نیز با عرفان و مولانا یک رابطه ادبیاتی، خشک و بیروح باشد. اگر حکایت و شکایت مولانا و ناله «نی» را وسیله سرگرمی ذهنی و ادبیات بازی قرار دهیم، و از رابطه معنوی و پیامهای نهفته وی غافل بمانیم، مثنوی هیچ دردی از دردهای امروز را دوا نخواهد کرد. مولانا در قالب تمثیل و داستانهایش آب صاف و گوارا و گوهرهای گرانبها را در ظرف شعر و تمثیل ریخته و به ما هدیه میکند بنابراین توجه ما باید به پیامها و محتوای اشارات ایشان باشد نه قشر پردازی و غفلت از مغز؛ چه، حتی از عدم ترتیببندی موضوعات و حکایات در مثنوی میتوان پیبرد که توجه ایشان به مغز و پیام است؛ و کلامش تیشهای برای ریشهکن کردن «خواهشات نفس» و تزکیه آن است. حکایت و شکایت مولانا فریاد است جهت بیداری انسان؛ و درد غفلت دردی است عظیم.
عرفان مولانا در حقیقت کلید پلههای ترقی سالک و حل مشکلات زندگی مدرن امروزی است. دوست دارم مسایل عرفانی مولانا را تا حد ممکن به زبان ساده و امروزی بیان کنم. اگر بیان سمبلیک و استعاری او نیز آورده شد، میتواند چاشنی باشد جهت زدودن ملالت.
کــز نیـــستان تــا مـرا ببــریـدهانـد
از نفـیــرم مـــرد وزن نـالیــــدهانــد
از وقتي كه روح لطيف آدمي از مرتبه الهي به بيان جهان مادي هبوط كرده سخت غمگين است و اشتياق دارد كه به اصل خود رجوع كند. همچنین گفتهاند که وقتی مولانا «نی» را به روح تشبیه فرمود، تعبیر نیستان برای عالم ارواح، تعبیریست بسیار زیبا. یعنی وقتی مرا از عالم ارواح جدا کرده و به عالم ناسوت آوردند، آن صفات حمیده نیز از من جدا شدند؛ ازاینرو در فراقشان بیوقفه گریه و ناله میکنم، بهگونهای که هر کس ناله و شیون مرا بشنود و این حالت زار مرا ببیند، جگرش پاره پاره میشود. این حقیقت آشكاری است که درد و اندوه انسانهای دردمند قطعاً بر دیگران تأثیر میگذارد، پس جای شگفتی نیست که آنها نیز احساس درد و اندوه کنند و با انسان دردمند (مولانا) همنوا شوند. گفتهاند که مقصود مولانا از زن و مرد در این بیت ابنای زمانهاند.
منابع:
اسماعیل انقروی. (1388). شرح کبیر انقروی، جلد اول. تهران: نگارستان کتاب.
اشرف علی تهانوی. (بلا تاريخ). کلید مثنوی. ندای اسلام.
حضرت بحرالعلوم. (بلا تاريخ). شرح مثنوی.
کریم زمانی. (1391). شرح مثنوی. تهران: انتشارات اطلاعات.
محمد جعفر مصفا. (1387). با پیر بلخ. تهران: پریشان.
ملا هادی سبزواری. (1392). شرح مثنوی. سازمان چاپ و انتشارات.
مولانا عبدالرحمن جامی. (بلا تاريخ). نی نامه. نسخه خطی.