نویسنده: روشنگر، عضو گروه حرکت برای تغییر
وقتی در یک جامعهی سنتی صحبت از مستقل بودن زنان میشود یا این که میگویند زنان برای رهایی از ستم نخست باید پا به عرصهی بیرون گذاشته و در تولید اجتماعی شرکت کنند؛ بسیاری از کسانی که مستقل بودن زنان و بیرون شدنشان را از چارچوب خانه به زیان آنها میدانند برای مانع شدن از رهایی زنان از ستم خانگی بهخصوص زنان خانهدار میگویند که زنان باید در خانه بمانند و مراقب زندگی و فرزندانشان باشند. چون وقتی زنان در بیرون از خانه باشند چه کسی باید به فرزندانشان رسیدگی کند و با این حرفها میخواهند بسیاری از زنان را تحریک کنند که دست از فعالیتهای اجتماعیشان بردارند، در غیر این صورت چه فرزندانشان در خانه بمانند و چه در مهد کودک باز هم مادران آن طور که باشد متوجه فرزندان خود نمیباشند.
به همین خاطر دیگر حقی نسبت به فرزند خود ندارند و در اینجاست که برای مادران حس عذابوجدان و بیمسوولیت بودن دست میدهد که او اگر کار کند پس فرزندش چه خواهد شد چه کسی به او رسیدگی خواهد کرد و اینگونه است که مادران برای نجات یافتن از حس عذابوجدانی که دارند تصمیم میگیرند در خانه بمانند و به خانه و فرزندان خود بپردازند.
این پروسه همین گونه نسل به نسل ادامه خواهد داشت و سیستم سرمایهداری میتواند زنان را تحت تسلط داشته باشد، اگر به این پروسه نگاه کنیم چه زنانی که تحت ستماند و چه آنهایی که از تحت ستم بودن زنان به نفع خود استفاده میکنند زمانی مادرانی داشتند که از آنها مراقبت میکرده و بخاطر آنها بوده که از شرکت کردن در تولید اجتماعی خودداری کردهاند و به همین خاطر است که زنان فکر میکنند زمانی بوده که مادرانشان از آنها نگهداری میکردند و آنها نیز باید همان فرایند را سپری کنند و مراقب فرزندان خود باشند.
آنهایی هم که تابع سیستم بورژوازی هستند وقتی به مادرانشان نگاه میکردند آنها را به عنوان یک خدمتکار در خانه میدیدند، به عنوان کسی که وظیفه و مسوولیتاش فقط خانهداری است و این افکار در ذهن آنها نهادینه شده است و فکر میکنند تا بوده همین بوده و بس!
مشکل اصلی تقسیم کار در جامعه است که به زنان کارهای خانه و به مردان کارهای بیرون سپرده شده است، چه در خانه چه در مکتب و دیگر جاها این تقسیم کار وجود داشته و به هیچ کدام غیر از کارهای تقسیم شده (آنچه بر اساس جنسیت تقسیم شده است) سپرده نمیشود، مثلاً وقتی معلم در مکتب برای روشن شدن موضوع، مثالی از اجتماع یا خانواده میخواهد بزند همیشه این را مدنظر دارد که اگر بگوید فلانی کارهای خانه را انجام میدهد آن فلانی حتمن باید دختر باشد نه پسر و یا اگر بگوید فلانی در مزرعه کار میکند آن فلانی نمیتواند یک دختر باشد و این تقسیم کار همیشه از اوایل زندگی با کودک همراه میشود و از همان آوان کودکی این افکار در ذهنش جا باز میکنند و هر چقدر بزرگتر میشود این افکار هم با او بزرگ میشوند. برای پیشگیری از این معضل راهحلی که وجود دارد این است که از همان ابتدا کودکان توده به بار بیایند.
باید در مکاتب سیستم آموزش و پرورش تغییر داده شود برای کودکان یاد داده شود که چگونه کارهای خود را خودشان انجام دهند و در همان دوران کودکی از وابستگی به مادر رها شوند.
باید تقسیم کار از بین برود، هم پسر و هم دختر بتوانند تمام کارها را به درستی انجام بدهند، مثلاً یک پسر به همان اندازه بتواند کارهای آشپزخانه را انجام دهد که یک دختر باید بتواند و بالعکس.
وقتی کودکان دیگر به مادرانشان وابسته نباشند مادران هم از این وسوسهی فکری نجات پیدا میکنند و بهتر میتوانند برای رهایی خود و حتی برای رهایی فرزندانشان که بعداً به سرنوشت آنها دچار نشوند، مبارزه کنند.
به گفته کلودی بوروایل: “برای آزاد کردن مادر از فرزند در درجه اول باید فرزند را آزاد کرد.”
تا وقتی که فرزندان کوچک بمانند مادران تحت ستم خواهند بود باید فرزندان را به افراد بالغ تبدیل کنیم و این کار باید به صورت ریشهای انجام شود و این کار مستلزم بوجود آوردن یک نظام آموزشی جدید است که عامل تغییر فرزندان و رها شدنشان از وابستگی به مادران میباشد که این کار عامل بزرگی در رهایی زنان میباشد. در مهدهای کودک و در مدرسهها باید کودکان را باید با زندگی پرولتاریا آشنا بسازند، باید یک رابطه بین عینیت جامعه به صورت واقعی آن و ذهن کودکان ایجاد شود مدارس باید به مدارس تحولی تبدیل شوند. کودکان از همان ابتدا باید در کار جمعی شرکت کنند تا ارزش آن را درک کنند. وقتی کودکان در مدارس بتوانند کارهای روزمره که با آنها سروکار دارند، فراگیرند در حقیقت دیگر ضرورت ندارند تا مادرشان بیاید برای آنها همان کارها را انجام دهد در این جا دیگر فرزندان به خود متکی هستند و کارهایی که زمانی در خانه فقط متعلق به زنان بوده به یک مسؤولیت جمعی تبدیل شده و همهی بخشهای جامعه در آن سهم میگیرند.