پرش به محتوا

جامعه مدنی و چگونگی آن در افغانستان

احمد ارشاد خطیبی؛ استاد دانشگاه

   در دهه 1990 میلادی، جامعه مدنی از یک مفهوم نسبتاً گنگ به یک مفهوم و موضوع اصلی در علوم اجتماعی مبدل شد. چند عامل مهم در تبدیل‌شدن آن به واژه و موضوع اصلی در علوم اجتماعی نقش داشته است:

1. در این برهه، امریکا و بسیاری از کشورهای اروپایی برای ترویج دموکراسی در خارج از مرزهای‌شان تمایل نشان داده‌اند. فروپاشی شوروی، کشورهای اروپایی و ایالات متحده‌ی امریکا، استرالیا و کانادا را متمایل کرده بود که در اجزاء جداشده‌ی آن، نظام‌های شبیه نظام خود داشته باشد.

2. دومین عامل، عاملی بود که ارتباط به تغییراتی دارد که در خود دموکراسی‌های جاافتاده به وقوع پیوست.

3. سرخوردگی از عملکرد نهادهای دولت در دموکراسی‌های غربی، عامل دیگری در برابر این تحولات بود. در دهه از 1990 هرچند مفهوم جامعه مدنی مروج شد، اما رواج مفهوم جامعه مدنی، خود منجر به مبهم‌شدن آن نیز گردید.

   درباره چیستی جامعه مدنی وقتی سخن گفته می‌شود، بهتر است از هگل بیاغازیم. هگل در کتاب مشهور خود تحت عنوان «فلسفه‌ی حق» به تعریف جامعه مدنی پرداخته که همواره در نهادهای اکادمیک نقل می‌شود، ولی رضایت‌بخش نیست. تعریف هگل از جامعه مدنی قرار ذیل است: جامعه مدنی حوزه‌ای از سازمان‌ها و انجمن‌های داوطلب است که بین خانواده در یک سوی طیف و دولت در سوی دیگر آن قرار دارند. این تعریف را شمار اندکی از نویسنده‌گان و ترویج‌دهنده‌گان دموکراسی پذیرفته‌اند، حتی آنانی که نقل کرده‌اند، کمتر چنین تعریف موسعی را می‌پذیرند. بحث انجمن‌های داوطلبانه را که هگل مطرح می‌کند و میان خانواده و دولت قرار دارد، نمی‌تواند مفهوم جامعه مدنی را به اندازه کافی روشن سازد. باشگاه، مثالی از انجمن داوطلبانه است، زیرا عضویت در آن انتخابی است، اما خانواده نمی‌تواند انجمن داوطلبانه باشد، زیرا عضویت در آن انتخابی نیست. این تعریف موسع که همه انجمن‌های داوطلبانه‌ی موجود میان خانواده و دولت جامعه مدنی است، برای بسیاری قابل پذیرش نیست، زیرا خیلی از گروه‌های تروریستی و حقوق بشری را در یک دسته‌بندی قرار می‌دهد.

   دشواری‌های نظری سبب شده هم‌چنان مفهوم جامعه مدنی مبهم بماند و بحث‌ها میان دانشگاهیان تداوم یابد، اما در این مدت سازمان‌های کمک‌کننده به دموکراسی، نهادهای جامعه مدنی و حکومت‌های حامی گسترش جامعه مدنی منتظر نماندند و در عمل این واژه را تعریف کرده‌اند.

   در حالی که مجادلات نظری فراوانی میان نظریه‌پردازان و فعالان مدنی درباره‌ی چیستی جامعه مدنی جریان دارد، اما درباره‌ی اهمیت آن، توافق نظر گسترده‌ای موجود هست. در یک نگاه اجمالی،  می‌توان جامعه مدنی را چنین تعریف کرد:

نهادهایی که برای دموکراتیک‌شدن قدرت سیاسی مبارزه می‌کنند نه برای کسب قدرت سیاسی.

  1. جامعه مدنی سنتی و مدرن

    جامعه مدنی سنتی و مدرن، روابطی واژگونه با یکدیگر دارند، چنان‌چه در کشورهایی که دولت نیرومند است، جامعه مدنی سنتی ضعیف و جامعه مدنی مدرن قوی است، در کشورهایی که دولت ضعیف است، به جای جامعه مدنی مدرن، این جامعه مدنی سنتی است که نیرومند می‌شود.

    سازمان‌های جامعه مدنی سنتی در مقایسه با سازمان‌های جامعه مدنی مدرن کمتر تخصصی و رسمی هستند. سازمان‌های سنتی معمولاً افرادی ندارند که تمام وقت کار کنند و یا هم دفاتر مشخصی داشته باشند. حتی در کشورهای صنعتی و فراصنعتی، تخصصی‌شدن جامعه مدنی و بنابراین جداشدن آن از جامعه به طور کلی، پدیده‌ای است که پیشینه‌ی چندانی ندارد.

 لیکن جامعه مدنی مدرن به عنوان مجموعه‌ای از سازمان‌ها تعریف می‌شود که مرزهای مشخصی دارند و به این واسطه از خانواده و در واقع از بقیه جامعه و هم‌چنین از دولت جدا می‌شوند.

    در نبود دولتی نیرومند، شبکه‌های جامعه مدنی ممکن است به منبعی از قدرت و سلطه برای یک گروه اقلیت تبدیل شوند. در این حالت این شبکه‌ها، از بخش بزرگ‌تر جامعه بیگانه می‌شوند و بدین ترتیب از بازسازی دولت و به کارگیری اشکال دموکراتیک حکمرانی جلوگیری می‌کند. شکل‌های سنتی جامعه مدنی در همه کشورها وجود دارد، اما این اشکال لزوماً کارکردهای سنتی ندارند. زمانی که دولت ضعیف است، جامعه مدنی سنتی نیرو می‌گیرد. اشکال سنتی جامعه مدنی به حل مشکلاتی ویژه که به واسطه ضعف دولت ایجاد شده‌اند، کمک می‌کنند، اما این اشکال ممکن است از تقویت دولت جلوگیری نمایند.

2. نگاهی به پیشنیه‌ی نهادهای جامعه مدنی در افغانستان

    وقتی از جامعه مدنی در افغانستان سخن گفته می‌شود، هدف دو نوع جامعه است، نخست جامعه مدنی جدید و مدرن که سابقه زیادی ندارد و دوم جامعه مدنی سنتی که سابقه و پیشینه طولانی دارد.

    جامعه مدنی سنتی به شکل هنجارها و ساختارهای اجتماعی در گذشته‌های دور بیشتر در دهکده‌ها و کمتر در شهرهای افغانستان وجود داشته و دارد.  جامعه مدنی سنتی اغلب در روستاها فعال بوده و  در پی تأمین رفاه عمومی و منفعت جمعی، حل معضلات و تنش‌های اجتماعی بوده است. شوراهای محلی مردمی، جرگه‌ها، شوراهای محاسن‌سفیدان، نمونه‌هایی از جامعه مدنی سنتی بوده و هستند که در حل بسیاری از معضلات اجتماعی و فرهنگی و حتی اقتصادی سودمند واقع شدند.

   جامعه مدنی را در افغانستان برای بار نخست در راه‌اندازی اصلاحات امیر شیر علی خان در طی سال‌های 1862- 1878 دیده می‌توانیم. شیر علی خان را می‌توان نخستین مؤسس مدنیت و تحولات صنعتی در کشور به حساب آورد.  در دوران پادشاهی او بود که برای نخستین بار دو مطبعه سنگی از هند به کابل آورده شد. در دور دوم پادشاهی‌اش، دو مطبعه در کشور به نام‌های شمس‌النهار و مصطفاوی به فعالیت شروع کردند.  در نشریه شمس‌النهار از جامعه مدنی و صنعتی‌شدن سخن گفته می‌شد و تلاش صورت می‌گرفت تا اذهان مردم روشن گردد.  در دور دوم پادشاهی شیر علی خان، زمینه برای فعالیت نهادهای جامعه مدنی مدرن فراهم شد، ولی حمله دوم انگلیس و روی کارآمدن یعقوب خان و عبدالرحمن خان مانع از رشد جامعه مدنی گردید.

   با پایان زمام‌داری عبدالرحمان خان و شروع زمام‌داری حبیب‌الله خان، فضای جامعه بازتر شد. جنبش مشروطیت اول در دوران پادشاهی امیر حبیب الله خان در آغاز قرن بیستم، در راستای جامعه مدنی، فعالیت‌های ارزشمندی انجام داد.  بنا به گفته مورخین کشور از جمله میر غلام محمد غبار در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ، جنبش‌های مشروطیت اول و دوم، جنبش‌های اجتماعی، سیاسی و اصلاحی بودند که توسط عده‌ای روشنفکر در چندین مرحله به وجود آمدند.  این جنبش‌ها بیشتر در پی دموکراتیک‌ساختن قدرت سیاسی بودند.  در مرام‌نامه جنبش مشروطیت اول، تفاهم و وحدت در کشور، ارتباطات با جهان، گسترش معارف از طریق تأسیس مکاتب، عدالت اجتماعی و مساوات و آزادی از جمله اهداف بنیادین این جنبش ذکر شده است. مشروطیت دوم نیز در پی مشروطه‌ساختن قدرت سیاسی و استقلال کشور بوده است.

    جامعه مدنی مدرن در افغانستان فراز و نشیب‌های زیادی را سپس پشت سر گذشتاند. پس از سقوط حکومت طالبان در سال 2001 میلادی، زمینه برای فعالیت‌های جامعه مدنی مدرن به خوبی فراهم شد.

3. رابطه‌ی متقابل دولت با نهادهای جامعه مدنی در افغانستان پساطالبان

 پس از سقوط حکومت طالبان در سال 2001م.، نهادهای مدنی مدرن زیادی در افغانستان به وجود آمدند. درباره جامع مدنی پس از سال 2001 م در افغانستان، موضوعات مهمی قابل طرح و بحث است. یکی از موضوعات مهم رابطه متقابل دولت با جامعه مدنی می‌تواند باشد.  رابطه متقابل نهادهای جامعه مدنی و دولت در نوزده سال اخیر را می توان در دو مقطع زمانی مورد بررسی قرار داد.

1. دوره‌ی زمام‌داری حامد کرزی از 1381-1394

2.دوره‌ی حکومت وحدت ملی از 1394- تاکنون

    در دوره‌ی اول، رابطه متقابل، مبتنی بر همکاری و تفاهم بود.  نهادهای جامعه مدنی مدرن در این دوره‌ ، رو به رشد بوده‌اند. در این دوره، نهادهای مدنی مدرن زیادی در کشور تأسیس شدند.  طبق آمار رسمی، در حال حاضر بیش از سه هزار نهاد مدنی در افغانستان وجود دارد که بیشتر آن در همین دوره به وجود آمدند. مسئولان و رؤسای نهادهای مدنی مدرن، در بسیاری از کنفرانس‌های بزرگ دولتی در داخل و خارج شرکت داشتند. در این دوره، مسئولان نهادهای مدنی مدرن، به نشانی حکومت انتقادات شدیدی نداشتند و کمتر شاهد نارضایتی آنان بودیم.  در این مقطع زمانی، جامعه مدنی مدرن رشد چشم‌گیری داشته است، اما جامعه مدنی سنتی که در برابر جامعه مدنی قرار داشت و دارد، در این دوره، تضعیف‌ شد و رشد چشمگیری نداشته است. در دوران زمام‌داری حامد کرزی، حمایت‌های جامعه جهانی از نهادهای جامعه مدنی مدرن رو به افزایش بود.

   اما در دوره‌ی دوم، نهادهای جامعه مدنی مدرن، وضعیت خوبی نداشته است. در حکومت وحدت ملی رابطه متقابل نهادهای جامعه مدنی و دولت، چندان بر مبنای تفاهم و همکاری نبود. در این دوره، انتقادهای مقام‌های دولتی از شیوه کارکرد نهادهای مدنی همواره مطرح می‌شد.  مقام‌ها و سخنگویان ارشد حکومتی، بارها اعلام کردند که جامعه مدنی نتوانستند جایگاه خود را در جامعه تثبیت کنند. در مقابل، مسئولان نهادهای مدنی بارها  شکوه سر دادند که حکومت در برنامه‌های بزرگ ملی چون صلح، سهمی به جامعه مدنی نداده است.

در افغانستان پساطالبان، نهادهای جامعه مدنی مدرن از ضعف‌هایی برخوردار بوده و هستند. از ضعف‌های کلان نهادهای جامعه مدنی مدرن در افغانستان یکی این است که نتوانستند در بیرون از کابل فعالیت‌های مؤثری داشته باشند. فعالیت این نهادها عمدتاً در کابل متمرکز بوده است، می‌توان گفت فعالیت‌های آنان محدود بوده و همه‌شمول نبوده است. از سوی دیگر، بسیاری از این نهادها خودجوش و مستقل نیستند و کار آنان آگاهانه، روشمند و مبتنی بر یک استراتیژی واحد نیست. هم‌چنین در افغانستان پساطالبان، میان نخبگان جامعه مدنی مدرن، انسجام فکری و ساختاری به اندازه کافی وجود ندارد.  در سال‌های اخیر؛ جامعه مدنی مدرن، برای استقلال مالی و فکری خود کاری جدی نکردند.

با این حال، در برابر استقلال و کارآمدی جامعه مدنی در افغانستان، مشکلات و موانعی وجود دارد: فقر مالی و فکری، تروریسم، فرهنگ سیاسی محدود، عدم حمایت مردم از نهادهای مدنی، قوم‌گرایی، افراط‌گرایی مذهبی و غرب‌ستیزی؛ بزرگترین دشمنان جامعه مردن در افغانستان به حساب می‌آیند.

به اشتراک بگذارید