پرش به محتوا

تبارشناسی جریان های سیاسی با توجه به شکاف شهر- روستا در افغانستان

داوود عرفان، دانش آموخته ی علوم سیاسی

تبارشناسی جریان های سیاسی در افغانستان نشان می دهد که شش جریان عمده ی سیاسی در تاریخ افغانستان قابل شناسایی است. جریان هایی چون سلطنت، مشروطیت یا دموکراسی خواهی، ملی گرایی، چپ گرایی، اسلام گرایی و بنیادگرایی یا نوبنیادگرایی بازیگران اصلی عرصه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور بوده اند(شفایی، 1393). بررسی جریان های فوق نشان می دهد که تقریباً تمام جریان های سیاسی افغانستان، خاستگاهی روستایی دارند. قابل توجه است که تمام جریان های فوق، (به استثنای شعله ی جاوید، جریان چپ متمایل به مائویسم) قدرت دولتی را تجربه کرده اند و اقدامات آنها در تبیین جامعه شناختی رابطه ی دولت و  جامعه در  افغانستان نقش بارزی داشته است.

جریان سلطنت

جریان سلطنت از قدیمی ترین جریان های سیاسی افغانستان به شمار می رود. هواخواهان چنین جریانی از زمان احمدشاه ابدالی مؤسس افغانستان تا حداقل دوره ی جهاد در سیاست افغانستان دخیل بوده اند. احزاب شاخصی چون مساوات، محاذ ملی- اسلامی و جبهه ی نجات ملی(شفایی، 1393)   داعیه ی سلطنت طلبی داشته اند. این جریان از دو جهت با روستا و فرهنگ قبیله ای مرتبط است. نخست اینکه؛ مشروعیت سنتی و توسل به لویه جرگه، از مبانی فکری این جریان به شمار می رود و دوم اینکه؛ رهبران حداقل دو حزب عمده ی سلطنت خواه (محاذ ملی- اسلامی به رهبری پیر سید احمد گیلانی و جبهه ی نجات ملی به رهبری حضرت صبغت الله مجددی) از قشر روحانیون سنتی (پیر) به شمار می روند. این قشر روحانی که در روستاها مریدان زیادی دارند؛ یکی از منابع مشروعیت قدرت سلطنت در روستاها را به شمار می روند(گریگوریان و یو انز).

جریان چپ گرایی

جریان چپ در افغانستان، بیشتر در سه حزب عمده ی خلق، پرچم و شعله ی جاوید تجلی یافته است. هرچند احزاب چپ در محیطی شهری زاده شدند و رشد و نمو یافتند؛ اما پیوند آنها با روستا هیچگاه قطع نشد. در حقیقت در زمان تشکیل احزاب چپی 80 درصد مردم افغانستان را مردم فقیر روستایی تشکیل می دادند(عبدالوکیل، 1395: 43).  بسیاری از رهبران چپ خاستگاهی چپی داشتند. ترکی خود کوچی بود و پس از به قدرت رسیدن اش، تلویزیون دولتی زندگی او را در یک خیمه ی ساده به تصویر می کشید. عبدالقادر قهرمان اصلی کودتا خود در گفتگویی با دکتر عبدالغفور آرزو اذعان می دارد که او فرزند چوپانی از روستایی دورافتاده در بنام «برناباد» در ولسوالی/ شهرستان غوریان هرات بود که پله های قدرت را تا رهبری کودتا و حذف رییس جمهور داوودخان پیمود(آرزو، 1392: 15). ثریا بها بارها در کتابش به نام رها در باد، از مناسبات حاکم روستایی در خانواده ی دکتر نجیب الله آخرین رییس جمهور حزب دموکراتیک خلق یاد می کند(بها، 1392).

روستا یکی از موضوعات اختلاف حزب شعله ی جاوید یکی دیگر از احزاب جریان چپ، با پیروی از نظریه های مائو تسه دونگ رهبر حزب کمونیست چین، با احزاب خلق و پرچم که بیشتر متأثر از ایدئولوژی مارکسیسم- لنینیسم بودند؛ است. شعله ای با تمسک به نظرات مائو، طرفدار انقلاب از روستا و پیش روی به سوی شهر بودند و خلقی ها و پرچمی ها با تأسی از مارکسیسم- لنینیسم، به انقلاب شهری باور داشتند(مشعوف، 1397).

جریان چپ افغانستان از چند جهت دیگر نیز با روستا پیوند می خورد.  در دوره ی حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان، نورمحمد ترکی اولین رییس جمهور خلقی،  با فرمان هایی که صادر کرد؛ در قدم نخست، بر مناسبات روستا تأثیرگذار بود(فرهنگ، 1385: 955) از طرف دیگر؛ مخالفت با اصلاحات حکومت کمونیستی نیز از روستاها کلید خورد. حزب دموکراتیک خلق افغانستان، برای مهار بحران مجبور شد که دست به دامان روستائیان شود و برای اولین بار در تاریخ کشور، از ملیشه هایی استفاده نماید که خاستگاهی روستایی داشتند(جیوستوزی، 1386: 221). «کرستین پرینی» از نویسندگان غربی در تحقیقی به شکاف شهر- روستا در زمان حکومت حزب دموکراتیک خلق افغانستان، اشاره می کند: «آقای «صالح محمد زیری»، یکی از مسئولان کهنسال کمونیست که «ستیل» توانسته بود رد پای وی را در ساختمانی ساده و معمولی در لندن پیدا کند، مقاومت مردم را به این عبارات شرح می داد: «در آغاز، روستائیان خشنود بودند، اما وقتی فهمیدند که ما کمونیست هستیم، رفتار وسلوکشان را [نسبت به ما] عوض کردند. سرتاسر جهان علیه ما بود. مردم می گفتند که ما به اسلام ایمان نداریم، و [البته] پر بیراه هم نمی گفتند. آنها به خوبی می دیدند که نماز نمی خوانیم. زنان را از سنگینی بار جهیزیه رهانیده بودیم و همین مردم می گفتند که ما هوادار بی بند و باری هستیم». عضو پیشین دیگر حزب دموکراتیک خلق افغانستان که او نیز در پایتخت بریتانیا رحل اقامت افکنده است، بیاد می آورد که رهبران حزبی که به قدرت رسیده بود «می خواستند بیسوادی را در ظرف پنج سال ریشه کن سازند؛ خواب و خیالی مسخره. مردم به طرح اصلاحات ارضی دل نمی دادند. حاکمان بخشنامه هائی با ظاهر انقلابی صادر می کردند که می خواستند به زور به کار بندند. جامعه آماده نبود. با مردم رایزنی نکرده بودند.»(پرنتی، لموند دیپلماتیک).

نتیجه گیری پرینتی بر این فرضیه استوار است که «اصلاحات حزب دموکراتیک خلق افغانستان که در اضطرار بدان پرداختند از گزند شکاف و گسل کهن میان شهرها و روستاها در جامعه افغانی برکنار نماند. جوانان شهرنشین آرمان گرا و درسخوانده چیزی از سپهر روستائی سر در نمی آوردند و می خواستند ترکیب دیگری بدان بخشند، در حالی که ساکنان دهکده ها با دیوارهائی از خشت خام، هیچگونه همدلی با دیوانسالاری شهری نشان نمی دادند. از اینرو جای شگفتی نبود که ابعاد اجتماعی و فرهنگی اصلاحات کسانی را خوش نیاید، زیرا امتیازات ملایان و مالکان (کدخدایان) و صاحبان اراضی گسترده را تهدید می کرد؛ اما آزار دهنده تر آن یود که دهقانان مؤمن، جنبه های اقتصادی ترقیخواهانه برنامه را نیز یکسره بر نمی تافتند.»(پرنتی، لموند دیپلماتیک).

بحران در دوران حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان، از دو جهت با روستا پیوند عمیقی برقرار می سازد. از یک سو؛ حاکمیت به درستی نتوانسته بود تفاوت جامعه ی روستایی- قبیله ای افغانستان را با جامعه ی اروپایی و روسی که خود را ملزم به تبعیت از آن ها می دانست؛ درک کند(فرهنگ، 1385: 994) و از سوی دیگر؛ برای مهار انقلاب روستاییان به ملیشیای روستایی متوسل شد که حضور سنگین این ملیشاها، در رقم زدن آینده ی دردناک حزب دموکراتیک خلق افغانستان و سقوط آن در سال 1370 مؤثر بود.

جریان اسلام گرایی / بنیادگرایی

امان الله شفایی در کتاب جریان شناسی تاریخ افغانستان معاصر، احزاب اخوانی چون جمعیت اسلامی و حزب اسلامی و جریان تصوف در بین اهل سنت و احزابی چون حرکت انقلاب اسلامی و حزب وحدت اسلامی در بین اهل تشیع را جریان اسلام گرایی می نامد. و احزابی چون حرکت انقلاب اسلامی مولوی محمد نبی محمدی و اتحاد اسلامی سیاف را احزاب بنیادگرا، و طالبان را نوبنیادگرا معرفی می کند(شفایی، 1393).

در این مقاله بر اساس تحولات سیاسی افغانستان، جریان اسلام گرایی و بنیادگرایی بر اساس حکومت مجاهدین و طالبان با توجه به شکاف شهر- روستا مورد بررسی قرار می گیرد.

  مجاهدین

اکثر نویسنده های داخلی و خارجی، خاستگاه مجاهدین را روستاها دانسته اند( بریگو و روا، 1366، های من، 1377، صیقل، 1394 و  فرهنگ، 1385). هرچند بسیاری از پژوهشگران، جهاد افغانستان را تقابل دین در مقابل اندیشه ی وارداتی کمونیسم، دخالت خارجی و اشتباهات حزب دموکراتیک خلق افغانستان می دانند؛ اما تقابل شهر- روستا در این میان مورد توجه قرار نگرفته است. مجاهدان، چریک های روستایی هستند که در نخست در مقابل اقدامات دولت کمونیستی طغیان می کنند و سپس در برابر تجاوز ارتش سرخ می رزمند. رهبران و فرماندهان مجاهدین از مناطق روستایی افغانستان برخاسته بودند و با تلفیق شریعت با فرهنگ قبیله ای، مناسبات جامعه ی سنتی افغانستان را دگرگون ساختند و برای نخستین بار قوماندان/ فرمانده جهادی با شورا و شریعت به اداره ی امور محلی پرداختند. اما به این معنی نیست که مجاهدین از سیاست واحد شرعی و عرفی در قضایا برخودار بوده باشند. مجاهدین بنا بر جامعه ی موزاییکی افغانستان، در احزاب گوناگون با افکار متفاوتی رشد کردند. تقسیم بندی مذهبی و قومی در احزاب سیاسی مجاهدین کاملاً مشهود است و بنا به چنین تقسیم بندی ای سیاست های مجاهدین مناطق مختلف افغانستان شکل می گرفت. مجاهدین هیچگاه نتوانستند از خود تشکلی همبسته و همسو را تبارز دهند. اختلافات گوناگون مجاهدین که خود معلول جامعه ی رنگین کمانی افغانستان بود؛ در نهایت جنگ های خانمان سوزی را باعث شد. همان گونه که شورش مجاهدین در مقابل اصلاحات دولت کمونیستی، از بستری روستایی برخاست؛ تداوم جنگ در زمان پیروزی مجاهدین هم در بستری روستایی شکل گرفت. اگر قیام مجاهدین شورش پنهان روستا علیه شهر تلقی می گردد؛ جنگ های بعدی مجاهدین هم صف آرایی روستا در مقابل روستا برای حفظ موفقیت بر شهر تلقی می شود. گروه هایی از مجاهدین با سلطه بر شهرها، بر مظاهر شهری تاختند و حکومت های ملوک الطوایفی، در هر گوشه کنار افغانستان انواع خاصی از عملکردهای فرهنگ قبیله ای را به نمایش گذاشتند.

طالبان

اکثر کارشناسان مسایل افغانستان به بخش کوچک شهری در بین مجاهدین اذعان دارند؛ اما در مورد خاستگاه طالبان بین کارشناسان داخلی و خارجی مسایل افغانستان اتفاق نظر وجود که دارد که طالبان روستاییانی اند به بهانه ی تأمین امنیت ایجاد شدند، دولت تشکیل دادند و در جنگ داخلی افغانستان نقش بازی کردند و اکنون علیه  حضور نیروهای خارجی و دولت برآمده از کنفرانس بن می جنگند(مهدوی، 1393؛ مژده 1382؛ احمد رشید، 1387).

محیط تربیتی طالبان، مدارس دینی پاکستان است. مدارسی که به دلایلی چون فقر و عدم اعتماد مردم روستایی به مدارس عصری، توانسته اند از مناطق روستایی افغانستان سربازگیری کنند. محیط تربیتی طالبان چه در روستا و چه در مدارس دینی به شدت ضد مظاهر شهری عمل کرده است. وحید مژده از مشاوران طالبان بر این نظر است که طالبان نسلی اند که از درون کمپ های مهاجرین در پاکستان و در مدارس دینی پاکستان سر برآوردند: «… در حالی که از کمپ های مهاجرین در پاکستان، مردان جوان دسته دسته به عزم جهاد عازم افغانستان می شدند، در این کمپ ها نسل جدیدی در حال رشد بودند. نسلی که خیمه ها و خانه های گلی محقر کمپ ها، زادگاه یا محل رشد آنان بود، یا کشور خود را ندیده بودند و یا در هنگام ترک کشور، اطفال کم سن و سالی بیش نبودند. بعضی از خانواده ها فرزندان خود را به مدارس کمپ ها، که در آن علوم عصری (روز) و علوم دینی یکجا تدریس می شد، می فرستادند؛ اما در میان بعضی از خانواده های روستایی، این اندیشه وجود داشت که تعلیمات عصری، موجب گمراهی جوانان و دوری آنان از دین می گردد. در افغانستان مدارس عصری را مکتب می نامیدند و از نظر این گونه خانواده ها، اگر مکتبی بودن با کفر مترادف نبود، لااقل نوعی گمراهی و دوری از دین را تداعی می کرد، زیرا آنان کمونیسم را زاده ی تعلیمات همین گونه مکاتب می دانستند. این گونه خانواده ها، به جای اینکه فرزندان خود را راهی مدارس عصری سازند، به مدارس دینی می فرستادند. اطفال خانواده های تهیدست که پدران شان در جهاد به شهادت رسیده بودند و توان تهیه غذای لازم برای اطفال متعدد خویش را نداشتند، ترجیح می دادند که اطفال خود را به این مدارس بفرستند. در دوران جهاد، توجه به علوم دینی به شدت افزایش یافت و علمای دین قدرتی فوق العاده یافتند. مردم به فتوای علمای دین به جهاد آغاز کردند و به این ترتیب، این گروه که در گذشته در سلسله مراتب اجتماعی، در سطح پایین قرار داشتند، در صدر قرار گرفتند… اطفال در چنین محیط مردانه ای رشد می کردند و تماس بسیار اندکی با خانواده و فامیل خود داشتند. آنان از تلطیف احساسی که باید در دامان مادر و محیط خانواده صورت گیرد، محروم بودند، آنها می آموختند که از استاد اطاعت کنند و به استاد احترام بگذارند… محیط طالبان در این مدارس، محیطی توأم با محرومیت و سختی بود که در آن حتی غذای ساده نیز به حد کفایت در دسترس قرار نداشت، اما برای اکثریت آنان که از محیط فقرآلود خانواده های خویش قدم به این محیط نهاده بودند، چنین مشکلاتی در مقایسه با مشکلات موجود در کانون خانواده کمتر و در نتیجه، قابل تحمل تر بود… در محیط آنان زن حق داخل شدن را نداشت. زن تحصیل کرده و شهری، موجود خطرناک به شمار می رفت…»(مژده، 1382: 31-33).

حکومت پنج ساله ی طالبان و عملکردهای بدوی آنان اوج قدرت نمایی روستا علیه شهر را به نمایش گذاشت. رهبران طالبان بدون استثنا، از روستاهای افغانستان برخواسته بودند. همان روستاهایی که در درازای تاریخ، کوچک ترین پدیده ی مدرن را از نزدیک لمس نکرده بود. ضدیت با زنان، ضدیت  با لباس های مدرن و با مکاتب و دانشگاه های عصری همه از ذهنیت پنهان قبیله ای حکایت داشت که شهر را نماد شرارت ،عامل فقر و عقب ماندگی روستا می دانست. طالبان وضعیت جدید بعد از کنفرانس بن را خطری بزرگ پنداشتند و با خشم و نفرت بی سابقه ای، تمام مظاهر شهری را مورد حمله قرار دادند. آنان با توجیهات ایدئولوژیکی، مکاتب را به آتش کشیدند، پل ها و جاده را منفجر ساختند و افراد زیادی را با پوشش شهری در شاهراه های افغانستان به جرم دانشجو بودن یا کارمند دولت بودن، آزار دادند و در مواردی هم اقدام به قتل آنان نمودند. دشمنی با مظاهر شهری به این اقدامات خلاصه نشد. آنان در خیابان های پایتخت و شهرهای بزرگ افغانستان، در اماکن پرازدحام غیر نظامی حملات انتحاری انجام دادند و جان دهها هزار انسان بی گناه را گرفتند. هنوز هم صفوف جنگی طالبان از روستاهای افغانستان سربازگیری می نماید و به مظاهر شهری حمله می نمایند.

نتیجه گیری

روستا نماد فقر، عقب­ماندگی و عقده­های تاریخی در افغانستان شمرده می­شود. در حقیقت تقریباً تمام نیروهای افراطی افغانستان، از روستا برخاسته­اند. زندگی روستایی همراه با ذهنیت قبیله­ای، جنگ پنهانی را علیه شهر آغاز کرده است که در توجیهات ایدیولوژیک تجلی یافته است. مظاهر شهری همیشه برای روستائیان افغانستان، نمادهای ویرانگر سنت­های بدوی بوده است. از این منظر در ضمیر ناخودآگاه روستایی افغانستان، نفرت از مظاهر شهری وجود داشته است. این نفرت به صورت ناخواسته با دفاع از دین علیه تمام مظاهر شهرنشینی، با گلوله پاسخ داده می شود.

در این مقاله سعی بر آن شده است که نخست جامعه شناسی شهر- روستا در افغانستان بررسی شود و سپس تبارشناسی جریان های سیاسی، عملکرد دولت های منبعث از این جریان های سیاسی و علت و انگیزه ی شورش گری و افراطی گری در افغانستان مورد بحث قرار گیرد.

با توجه به مسایل فوق می توان گفت که تحولات گوناگون در افغانستان از امان­الله­خان تا کنون، از شکاف شهر- روستا تأثیر پذیرفته است. اولین برنامه­ی توسعه که توسط امان الله خان شروع شد، با در نظر نگرفتن حساسیت­های جامعه، با برنامه­های سطحی به نوعی روستائیان آن­زمان را تهییج کرد. شیرازه­ی حکومت امانی توسط روستائیان فقیری از هم پاشید که مناسبات جدید را، ضد ارزش­های خویش تعریف می­کردند. دومین برنامه­ی توسعه­ی سیاسی که در دهه­ی دموکراسی محمدظاهر عملی شد، هرچند که از برنامه­های معتدلی برخودار بود؛ اما نتوانست که دیدگاه افراطی را تعدیل کند. در این زمان بود که نخستین جرقه­های افراطیت مذهبی شکل گرفت که با تیزاب پاشی به دختران دانشگاه­ها خبر از شکل­گیری حرکت­های افراطی می­داد. اکثر تیزاب­پاش ها، از دانشجویان فقیر روستایی بودند که وضعیت جدید را نمی­توانستند تحمل کنند. دوره­ی سوم توسعه که به توسعه ی زمان جمهوری مشهور است، برنامه­های مدونی برای آموزش معتدل دینی را نتوانست سرلوحه­ی آموزش عمومی قرار دهد. برنامه­های توسعه­ی حکومت کمونیستی با ماهیت ضد دینی خویش، راه را برای رشد افراطیت مذهبی بیشتر فراهم ساخت. طبق شواهد تاریخی، اکثر اعضای حزب دموکراتیک خلق را هم روستاییان تشکیل می­دادند. بچه­های فقیری که آرزوهایشان را در برنامه­های انترناسیونالیستی کمونیستی جستجو می­کردند. امروزه هم برنامه­های توسعه­ی دموکراسی افغانستان طرح مدونی برای مبارزه با این پدیده ندارند، طوری­که روز به روز، فربه شدن افراطیت ستیزه­جو را شاهدیم. هرچند دولت جدید بر مبارزه بر فقر تأکید می­کند؛ اما فاصله­ی فقیر و غنی در شهر و روستا به شدت افزایش یافته و افراطیت ستیزه­جو از این ناحیه، سربازگیری می­نماید.

با شروع مقاومت مردم افغانستان بر ضد تجاوز شوروی سابق، برژنسکی از مهم­ترین نظریه­پردازان سیاست خارجی امریکا، با سفر به پاکستان و دیدار از کمپ­های مجاهدین، نظریه­ی معروف خویش را ارایه داد. بر اساس نظریه­ی او بنیادگرایی کمونیسم را تنها می­توان با بنیادگرایی اسلامی متوقف ساخت. بنیادگرایی اسلامی در کمپ­های مجاهدین، به خوبی پایگاه جامعه­شناختی مجاهدین را نشان می­داد. اکثر مجاهدین روستاییان فقیری بودند که با نیت مبارزه با کفر به کشورهای همسایه پناه برده بودند. با توجه به چنین نظریه­ای بود که قدرت­های بزرگ غربی، با حمایت پروژه­ی افراطی اجازه دادند که از سراسر جهان، گروه­های جوانان عرب در جهاد افغانستان شرکت کنند. پس از خروج نیروهای شوروی این نیروها در سراسر جهان پراکنده شدند و قسمتی هم در افغانستان باقی ماندند و القاعده را پایه­گذاری کردند. موقعیت ژئوپولتیک افغانستان و عدم قدرت فائقه­ای که بتواند بر سراسر افغانستان حکم براند، باعث شد که این جغرافیا به بهشت افراطیت ستیزه­جو تبدیل شود، طوری­که امروزه بیش از بیست گروه تروریستی در افغانستان مأوا گزیده­اند. از سوی دیگر، قدرت­های جهانی و منطقه­ای از حضور گروه های افراطی برای تصفیه حساب های خویش بهره برده­اند و حتی کشورهای منطقه­ای از پتانسیل حضور گروه­های تروریستی در جهت فشار بر دولت افغانستان استفاده کرده­اند. طالبان و سایر گروه­های تروریستی، پایگاه اجتماعی روستایی دارند. روستاییان فقیری که در بخاطر امرار معیشت در سپاهیان طالب می­جنگند، کم نیستند.

منابع

احمدرشید. (1387). طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ در نو در آسیای میانه، ترجمه: عبدالودود ظفری، کابل: انتشارات میوند.

آرزو، پرویز.(1392). خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر، هرات: انتشارات بنیاد خدماتی و فرهنگی هرات باستان.

بریگو، آندره و الیویه روا. (1366). جنگ افغانستان، دخالت شوروی و نهضت مقاومت، ترجمه: ابوالحسن سرومقدم، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی.

بها، ثریا.(1392). رها در باد، کابل: انتشارات امیری، چاپ سوم.

شفایی، امان الله .(1393). جریان شناسی تاریخ افغانستان معاصر، کابل: انتشارات امیری.

صیقل، امین و دیگران.(1394). افغانستان معاصر؛ تاریخ مبارزات و بقای یک ملت، ترجمه: نعیم مجددی، کابل: انتشارات سعید.

عبدالوکیل.(1395). از پادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان، بی جا: انتشارات کاروان.

فرهنگ، محمد صدیق.(1390). افغانستان در پنج قرن اخیر،کابل: انتشارات سعید، چاپ دوم.

گریگوریان، وارتان. (1388). ظهور افغانستان نوین، ترجمه: علی عالمی کرمانی، تهران: انتشارات عرفان، چاپ دوم.

مژده، وحید. (1382). افغانستان و پنج سال سلطه ی طالبان، تهران: نشر نی.

مشعوف، میرمحمد یعقوب.(1397). جریان دموکراتیک نوین؛ شعله ی جاوید (1344-1396)، کابل: انتشارات سعید.

مهدوی، جعفر. (1393). جامعه شناسی سیاسی طالبان، کابل: انتشارات سعید.

های من، آنتونی. (1377). افغانستان در زیر سلطه ی شوروی، ترجمه: اسدالله طاهری، تهران: انتشارات شباویز، چاپ چهارم.

یو انز، مارتین. ال.(1396). افغانستان؛ مردم و سیاست، ترجمه: سیما مولایی، تهران: انتشارات ققنوس

پرنتی، کریستین. بازنگری تجربه ی کمونیستی در افغانستان، ترجمه: منوچهر مرزبانیان.

https://ir.mondediplo.com/article1865.html

://www.dailyafghanistan.com/opinion_detail.php?post_id=131021

به اشتراک بگذارید